می شکافم نوری از بلندای تماشای دو چشمان سیاهت امشب
تا شبا هنگامی نهراسی از تاریکی این روزن
سیل چشمان تو جاری تر شد، این دلم حس بدی می گیرد
لحظه ای صبر کن این من هستم آمده عشق تو از سر گیرد
دیگر از قلب پر از آشوبم نروی یک لحظه
تو تمام من شو من تمامت می شوم
نیمه ات می شوم هر چند که این نیمه دگر سوخته از دوری تو….
آن چنان خلوت من پر از توست
که تماشای تو دنیای من است
و در این خاطره هایی که فقط مال من است
تو گذ شتی ز من و خاطره های خوشمان
و چه راحت ز من و آن همه احساس گذر خواهی کرد!