درباره وبلاگ


مـن…! مـرا که میـشنـــــــــاسـی؟! خـودمــــــــــم… کسـی شبیــــــــــه هیچــــــــکس! کمـی کـه لابـه لای نـوشتـه هـایـم بـگـردی پیـدایـم میکنـی… مهـــــــــــربـان، صبــــــــــــور کمــــــــــی هــــــــــم بهـانـــــــــــه گیـر … اگـر نوشتـه هـایـم را بیـابـی ، منــــــــــــم همـان حـــــــــــــوالـی ام…
موضوعات



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 84
بازدید دیروز : 3
بازدید هفته : 94
بازدید ماه : 139
بازدید کل : 4818
تعداد مطالب : 140
تعداد نظرات : 37
تعداد آنلاین : 1



دانلود نرم افزار اندروید
دانلود نرم افزار اندروید
جمعه 29 دی 1391برچسب:, :: 1:28 ::  نويسنده : النا

 


زیباترین خوی زن ، نجابت اوست . ارد بزرگ

-

سخنان بزرگان – جملات کوتاه – سخنان حکیمانه فلاسفه – جملات دانشمندان

-

راز سعادت در این است که کاری که به تو واگذارشده دوست بداری. هاکسلی

-

سند پاره میشود، قول پاره نمیشود. مثل آلمانی

-

مهم نیست که دیگران ما را باور کنند ، مهم آن است که خود خویشتن خویش را باور کنیم . ارد بزرگ

-

طبیعت درمقابل عهد وپیمان بشری بی اعتناست. جورج نیکولا

-

درمیان ملکات ذهنی حافظه بیش ازهمه می شکفد و پیش ا زهمه می میرد. کولتون

-

برای آنکه کسی را با ادب بنامیم و یا وارون براین ، باید کمی درنگ کرد و زمان را به کمک گرفت . ارد بزرگ

-

سخنان بزرگان – جملات کوتاه – سخنان حکیمانه فلاسفه – جملات دانشمندان

-

من آینده را دوست دارم چون بقیه عمرم را باید در آن بگذرانم . کترینگ

-

برای آنکه عمر طولانی باشد ، باید آهسته زندگی کنیم . سیسرون

-

تندرستی پاداش نیک زیستی ست . ارد بزرگ

-

حکیمان مال را از برای آن دارند که محتاج لئیمان نگردند . ارسطا طالیس

-

تنها علاج عشق ، ازدواج است . آرت بوخونواله

-

جوانان ! زندگی خردمندانه می خواهند ، کهنسالان باید آگاهی بخش اندیشه های آنان باشند نه بازیگران زندگی آنان . ارد بزرگ

-

به گونه ای زندگی کنید که وقتی فرزندانتان به یاد عدالت ، صداقت و مهربانی می افتند ، شما در نظرشان تداعی شوید . جکسون براون

-

هرکس باید روزانه یک آواز بشنود ، یک شعر خوب بخواند و در صورت امکان چند کلمه حرف منطقی بزند . گوته

-

با ترشرویی به میان مردم رفتن ، تنها از بیماران ساخته است . ارد بزرگ

-

تواضع بیجا آخرین حد تکبر است . لابرویر

-

هیچکس بدبخت تراز کسی نیست که همیشه خوشبخت است . هلندی

-

به هنگام نکوهش هنگامه باران ، به بهره اش نیز بیاندیش . ارد بزرگ

-

سخنان بزرگان – جملات کوتاه – سخنان حکیمانه فلاسفه – جملات دانشمندان

-

آنها که غائب اند ، کمال مطلوب اند و حاضرین معمولی و پیش و پا افتاده اند . گوته

-

سخنان بزرگان – جملات کوتاه – سخنان حکیمانه فلاسفه – جملات دانشمندان

-

فقط به ندای کودک درون خویش گوش بسپار نه هیچ …… کریستیان بوبن

-

سخنان بزرگان – جملات کوتاه – سخنان حکیمانه فلاسفه – جملات دانشمندان

-

ادب خویش را هیچ گاه فرو مگذار ، با وجود آنکه مورد ریشخند باشی ! ارد بزرگ

-

سعادت دیگران بخش مهمی از خوشیختی ماست . رنان

-

با مردمان نیک معاشرت کن تا خودت هم یکی از آنان به شمار روی . ژرژهربرت

-

روزهای سخت بهایی ست که باید برای سرافرازی پرداخت . ارد بزرگ

-

کسی که برای خود احترام قائل است، از گزند دیگران در امان است. او کتی را بر بدن دارد که کسی را یارای پاره کردن آن نیست. هنری لانگ فلو

-

برای اینکه بزرگ باشی نخست کوچک باش. ضرب‌المثل هندی

-

برای اینکه پیش روی قاضی نایستی، پشت سر قانون راه برو. ضرب‌المثل انگلیسی

-

بازده روزهای سخت ، بسیار بیشتر از دوران سرخوشی ست . ارد بزرگ

-

اگر قدرت ندارید که با نیروی خود مشکل ها را در هم بشکنید لااقل مرد باشید که در برابر حوادث بایستید . حسن صباح

-

غذا را سبک کن تا ازمرض ایمن شوی . جالینوس حکیم

-

در سرزمین هرز سرشاخه های سبز نمی روید . حمید مصدق

-

سخنان بزرگان – جملات کوتاه – سخنان حکیمانه فلاسفه – جملات دانشمندان

-

بخشنده از دست نمی دهد او همواره در حال بدست آوردن است . ارد بزرگ

-

باید دنبال شادی ها گشت ولی غمها خودشان ما را پیدا می کنند . فردریش نیچه

-

زمین نیز مانند ما در جستجوی خوراک است و از این مردم می‌خورد و می‌آشامد . ابوالعلاء معری

-

اگر پی به شکوه و گستره خرد خویش ببریم هیچ گاه به گردن کشی روی نمی آوریم . ارد بزرگ

-

با تقوی و خوبی میتوان سعادت آفرید . زنون

-

زندگان، مردگانی هستند که در تعطیلات به سر می برند. موریس مترلینگ

-

تا چهل سالگی که مغزم خوب کار می‌کرد به ریاضیات و پژوهش پرداختم. از چهل تا شصت سالگی که ذهنم ضعیف شده‌بود به فلسفه روی آوردم و در اواخر که به‌کلی کله‌ام کار نمی‌کرد به سیاست! . برتراند راسل

-

برای شب پیری در روز جوانی چراغی باید تهیه کرد . پلوتارک

-

ریشه آدم های سست بنیاد همانند درختان ریشه در مرداب ، لرزان است . ارد بزرگ

-

هرگز فرصت گفتن « دوستت دارم » را از دست مده . براون

-

باید بر فریب حواس خود پیروز شویم . فردریش نیچه

-

آنکه می تواند ، انجام می دهد،آنکه نمی تواند انتقاد می کند. برناد شاو

-

مدیری که تنها به سود می اندیشد، مانند تنیس بازی است که به جای توپ ، چشم بر تابلو امتیازها دوخته است. ایچک آدیزس

-

یک زندگی مطالعه نشده ،ارزش زیستن ندارد . سقراط

-

همیشه بین خود و همسرت بازه ای را نگاهدار تا به خواری گرفتار نشوی . ارد بزرگ

-

کسی که دارای عزمی راسخ است ،جهان را مطابق میل خویش عوض می کند. گوته

-

بیش از حد لازم مهربان باش . جکسون بروان

-

آنهایی که آمادگی برای پاسخگویی به تجاوز دشمن را با گفتن این سخن که : ” جنگ بد است و باید مهربان بود ، درگیری کار بدیست” را رد می کنند ، ساده لوحانی هستند که خیلی زود در تنور دشمن خواهند سوخت . ارد بزرگ

-

افسوس که جوان نمی داند وپیر نمی تواند. محمد حجازی

-

چاپلوسی هم گوینده و هم شنونده رافاسد می کند. دیل کارنگی

-

آزادی پنجره رشد و شکوفایی کشور است بستن آن سیاهی ها در پی دارد . ارد بزرگ

-

برای آدم بهانه گیر همیشه بهانه وجود دارد . ضرب المثل آلمانی

-

دروغ آیین اربابان و بردگان , و حقیقت خدای انسان های آزاد است . ماکسیم گورکی

-

ریشه کارمند نابکار ، در نهاد سرپرست و مدیر ناتوان است . ارد بزرگ

-

یک اراده خم نشونده ، بر همه چیز، حتی بر زمان قالب می آید. شاتو بریان

-

زرتشت به وسیله فلسفه خود بشر را از بار سنگین مراسم ظاهری آزاد ساخت و اساس آئینش را بر آموزشهای اخلاقی نهاد . رابیندرانات تاگور

-

مردان پیشآهنگ ، راه را با داشته های میهنی خویش باز می کنند و نه کمک اجنبی . ارد بزرگ

-

نشاط و خوشدلی ، اعتماد به نفس شما را تقویت و زندگی را دلپذیرتر می سازد و باعث می شود که اطرافیان شما شادی بیشتری را احساس کنند. خوشدلی به معنی خوشخیالی و فرار از مشکلات نیست بلکه نشانه هوش و ذکاوت شماست . آنتونی رابینز

-

شاید مانند کودکی باشیم که در کنار دریا با سنگ ریزه ها و صدفهای زیبا بازی می کند اما غافل ار آنیم که دریایی بس بزرگ و اقیانوسی بی کران در مقابل دیدگانمان وجود دارد که در اعماق آن اسرار عظیم و شگفت انگیز نهفته است . نیوتن

-

مهم ترین رازهای نهان سیاست بازان ، چیزی جز پیگری اندیشه مردم کوچه و بازار نیست . ارد بزرگ

-

دوستی برای خود برگزین که به گاه سختی و درماندگی مددکارت باشد. بزرگمهر

-

-

وقتی ارتباط عاشقانه ات به انتها میرسد ، فقط به سادگی بگو«همه اش تقصیر من بود . جکسون براون

-

کسی که همسر و کودک خویش را رها می کند ، در پی خفت ابدیست . ارد بزرگ

-

اگر به مهمانی گرگ می روید ، سگ خود را به همراه ببرید . گوته

-

وقتی نانوا نان را با دقت و وسواس می پزد و به دست مشتری میدهد ، خدا با او در کنار تنور ایستاده است . کریستیان بوبن

-

تقریبا هر چیزی که وجود دارد در معرض تاویل است؛ زندگی خود چیزی نیست جز ستیزه و جدال ارزش ها و مبارزه برای تاویل اندیشه ها و آرمان ها . فردریش نیچه

-

گیتی همواره در حال زایش است و پویشی آرام در همه گونه های آن در حال پیدایش است . ارد بزرگ

-

من بین دیوانگی و مست فرقی نمی بینم جزاینکه دیوانگی مدت طولانیتری دارد . سه نه ک

-

زندگی رنج و درد نیست هدیه ایی است برای شاد بودن . مادر گیتی جام زهر بر دهان کودک خویش نمی گذارد ، او می پروراند برای بهروزی و خوشبختی . ارد بزرگ

-

هیچ گاه عشق به همدم را پاینده مپندار و از روزی که دل می بندی این نیرو را نیز در خویش بیافرین که اگر تنهایت گذاشت نشکنی و اگر شکستی باز هم نامید نشو چرا که آرام جان دیگری در راه است . ارد بزرگ

-

گاه لازم است که انسان دیدگان خود راببندد ، زیرا اغلب خود را به نابینایی زدن نیز نوعی خوشبختی است . نیوتون

-

نفرت همان خشم و غضب است که روی هم انباشته شده است . سیسرون

-

برنامه داشتن ویژه گی آدمهای کارآمد است . ارد بزرگ

-

کسی که فکر نمی کند ، به ندرت دم فرو می بندد . نیوتن

-

هرگز نمی توان با آدمهای کوچک کارهای بزرگ انجام داد. سیسرون

-

شناور بودن خرد آدم در جهان احساس به او میدان بروز و رشد هنر را داده است . ارد بزرگ

-

معنی حیات را درزیبائی و قدرت اراده باید جستجو کرد. ماکسیم گورکی

-

برای آنکه عمر طولانی باشد، باید آهسته زندگی کنیم. سیسرون

-

دست استاد خویش را ببوس ، چون او هم پدر است هم پرورنده خرد . ارد بزرگ

-

شمشیری علیه مهربانی وجود ندارد. ضرب المثل ژاپنی

-

بزرگترین نابکاری آن است که بپنداریم برای آنکه برترین باشیم باید دست به ویرانگری چهره دیگران بزنیم . ارد بزرگ

-

رضایت وجدان تنها پس از انجام وظیفه است. اسمایلز

-

ارزش اخلاقی ، بسته به تعداد وظایفی است که انسان انجام می دهد. مترلینگ

-

ره آورد سفر در درون آدمی ، به جز خرد و پیشرفت نیست . ارد بزرگ

-

عشق یعنی اراده به توسعه خود با دیگری در جهت ارتقای رشد دومی. اسکات پک

-

سخنان بزرگان – جملات کوتاه – سخنان حکیمانه فلاسفه – جملات دانشمندان

-

ما دیگران را فقط تا آن قسمت از جاده که خود پیموده‌ایم می‌توانیم هدایت کنیم. اسکات پک

-

کسی داناست که می داند هیچ نمی داند. ضرب المثل فلسطینی

-

سعادت دیگران ، بخشی مهم از خوشبختی ماست. رنان

-

موبفا
یاد اشک و شیفتگی ، آویزه خاموش دلهاست . ارد بزرگ

-

با مردمان نیک معاشرت کن تا خودت هم یکی از آنان به شمار روی. ژرژ هربرت

-

آدمهای بزرگ و اندیشمند ، بسیار اشک می ریزند . ارد بزرگ

-

آن زنده که کاری نکند ، مرده به از اوست . ضرب المثل ایرانی

-

با دلسوزی و احترام بیشتری نسبت به دیگران رفتار کنید . آنتونی رابینز

-

فرومایگان پس از پیروزی ، همآورد شکست خورده خویش را به ریشخند می گیرند . ارد بزرگ

-

هنگامی که منتظرید دیگران هیجان را به زندگی شما بازگردانند ، برای تولید عشق و شور و نشاط به آنان وابسته می شوید و تماس خود را با منبع عشق درون خود از دست می دهید . باربارا دی آنجلیس

-

با تقوی و خوبی می توان سعادت آفرید. زنون

-

گاهی شالوده و ریشه شکست های بزرگ ، از اشتباهات بسیار ریز و کوچک سرچشمه می گیرد . ارد بزرگ

-

مرور زمان به خودی خود بسیاری از نگرانی ها را ازبین می برد. دیل کارنگی

-

اندیشه پروازگر است جایی فرودش آوریم که زیبایی خانه دارد . ارد بزرگ

-

امکانپذیر است که یک میلیون حقیقت را در مغز انباشت ولی هنوز بیسواد بود.آلک بورن

-

عصاره همه مهربانی ها را گرفتند و از آن مادر را ساختند. کریستوفر مارلو

-

سخنان بزرگان – جملات کوتاه – سخنان حکیمانه فلاسفه – جملات دانشمندان

-

آن گاه که ، زایش راهی نو را از درون خویش احساس کردی پای در راهی خواهی گذارد که پیشتر برای رسیدن بدان بسیار تلاش نموده ایی . ارد بزرگ

-

انسان در همان لحظه که تصمیم می گیرد آزاد باشد ؛ آزاد است. ولتر

-

مردی که لبخند به صورت ندارد نباید دکان باز کند. ضرب المثل چینی

-

سخن بدون پشتوانه ، یعنی گزاف گویی . ارد بزرگ

-

وظیفه چیزی است که از دیگران انتظار انجامش را داریم.اسکاروایلد

-

با بدیهای دیگران دل خویش را به سیاهی نیالاییم ، همواره ساز سادگیمان کوک باشد و نگاهمان امیدوار. ارد بزرگ

-

اندیشه کنید زیرا اندیشه کردن مایه زنده دل بودن مردم است. ناپلئون

-

سخنان بزرگان – جملات کوتاه – سخنان حکیمانه فلاسفه – جملات دانشمندان

-

تعلل و عقب انداختن کارها، یکی از شایع ترین راههای فرار از رنج است. آنتونی رابینز

-

رسانه تنها می تواند پژواک ندای مردم باشد نه اینکه به مردم بگوید شما چه بگویید که خوشایند ما باشد . ارد بزرگ

-

هر چه بیشتر عشق بورزید دیگران نیز مجوز آن را خواهند یافت تا عشق بیشتری به شما و نیز دیگران بورزند . باربارا دی آنجلیس

-

دل کیهان را اگر بگشاییم این سخن را خواهیم شنید ” هر کنشی واکنشی را در پی دارد ” پس بر این باور باشید ! همه کردار ما چه خوب و چه زشت ، بی بازگشت نخواهد بود . ارد بزرگ

-

از آهسته رفتن نترس ، از بی حرکت ایستادن بترس . مثل چینی

-

دوست مثل پول ، بدست آوردنش از نگه داشتنش آسان تر است. باتلر

-

کژی و ناراستی ، شکاف و رخنه گاه اندیشه اهریمن خواهد شد . ارد بزرگ

-

خنده کوتاهترین فاصله بین دو نفر است . ویکتور هوگو

-

دوستان را در خلوت توبیخ کن و در ملاءعام تحسین . اسکاروایلد

-

تنهایی برای جوان ارزشمند ، و برای پیر آزار دهنده است . ارد بزرگ

-

خود را در حالت تسلط بر حوادث ببینید، بشنوید، و احساس کنید. تا اینکه احساسی از اعتماد بصورت شرطی در شما بوجود آید و یقین کنید که با اعتماد به نفس و قدرت می توانید با هر اتفاقی مقابله کنید. آنتونی رابینز

-

تمامی روابط شما از عشق خواهد درخشید . باربارا دی آنجلیس

-

خویشتن و مردم را هنگامی می شناسی ، که تنها شوی . ارد بزرگ

-

تکرار مادر مهارت هاست . دیل کارنگی

-

به زبانت اجازه نده قبل از اندیشه ات به راه افتد. ناپلئون

-

تنها تنهایی کارآمد است که همراه باشد با پژوهیدن و کاویدن در خرد و دانش . ارد بزرگ

-

تنها موسیقی مرا به شناسائی خداوند راهنمائی کرد. دوموسویه

-

بهترین انسان کسی است که در حق همه نیکی کند . کنفوسیوس

-

کار ، بهترین تسکین دهنده ، افکار پریشان ، و غم است . ارد بزرگ

-

وظیفه ای را که از همه به شما نزدیک تر است انجام دهید. گوته

-

حاصل من از فضل فقط این شدکه بر جهل خود دانا شوم. بقراط

-

جایی که شمشیر است آرامش نیست . ارد بزرگ

-

آن کس که ارده و استقامت دارد، روی شکست نمی بیند. مترلینگ

-

بهترین وسیله برای جلب محبت دیگران ، نیکی در باره آنها ست. روسو

-

ره آورد گفتگو با نادان دو چیز است : نخست از دست دادن بخشی از عمر و دیگری گرفتار شدن ، به افکار پوچ و بی ارزش . ارد بزرگ

-

کمال هنر در نهان داشتن هنر است . کینتلین

-

رمز موفقیت در ثبات قدم نهفته است . بنجامین

-

برای اینکه بشر بتواند در دنیا خوشبخت زندگی کند باید از قسمتی از توقعات خود بکاهد. شامفور

-

احمق هیچوقت سعادتمند نمی شود. سیسرون

-

بداندیش نخستین و آخرین مردار کردار خویش است . ارد بزرگ

-

از اشتباهات خود و دیگران عبرت بگیر . بزرگمهر حکیم

-

خطاهای دیگران را، چون خطای خویش ، تحمل کن. فنلن

-

سرفرازی کشور بزرگترین خواست همگانی ست . ارد بزرگ

-

تنها سکوت است که می تواند ما را به معرفت برساند. رادها کریشنان

-

بزرگترین عیب آن است که از عیب خویش آگاه نباشیم . کارلایل

-

سخنان بزرگان – جملات کوتاه – سخنان حکیمانه فلاسفه – جملات دانشمندان

-

جایگاه ارزیابی و نقد شما بر کارکرد دیگران ، می تواند آغازگاه نخستین گام شما برای سازندگی باشد . ارد بزرگ

-

من بیش ازهر چیز ، اعتقاد دارم که آنچه سرنوشت ما را تعیین می کند ، شرایط زندگیمان نیست ، بلکه تصمیمهای ماست. آنتونی رابینز

-

هر شروع دوباره ، هر رشد و تحول درونی و هر تغییر مسیری که همواره از عشق و نیاز و گرایش درونی آغاز شده باشد به سمت حقیقت ، خوشحالی ، خوشبختی و آزادی بیشتر است . باربارا دی آنجلیس

-

آزمودگی آدمها ، از زر هم با ارزشتر است . ارد بزرگ

-

نزدیک ترین چیزها مرگ و دورترین چیزها آرزوهاست. سقراط

-

علم و دانش کلیدی است که تمام درها باآن باز می شوند. آناتول فرانس

-

اگر می خواهی بزرگ شوی ، از کردار نیک دیگران فراوان یاد کن . ارد بزرگ

-

برای اینکه دانش ملکه شود، تعلیم کافی نیست ، عمل لازم است. برنادشاو

-

استراحت خوب ، بهتر از غذای خوب است . ویکتور پوشه

-

سخنان بزرگان – جملات کوتاه – سخنان حکیمانه فلاسفه – جملات دانشمندان

-

امیدوار مباش دیگران همراهیت کنند ، تنها به درمان دردهای روزگار خویش بیاندیش . ارد بزرگ

-

دنیا سراسر زیبائی وجمال است و ما کمتر متوجه آن هستیم. پاسکال

-

هرکس تاریخ بداند ، هم در گذشته زندگی می کند و هم در حال . آلفرد روزنبرگ

-

آدمهای ماندگار به چیزی جز آرمان نمی اندیشند . ارد بزرگ

-

اگر قرار است برای چیزی زندگی خود را خرج کنیم ، بهتر آن است که آنرا خرج لطافت یک لبخند و یا نوازشی عاشقانه کنیم . شکسپیر

-

استعداد در فضای آرام رشد میکند و شخصیت در جریان کامل زندگی . گوته

-

نم نم باران ، سبب بیداری خاک گشته و آن را شکوفا می کند ، خرد هم ناگهان پدید نمی آید زمانی بس دراز می خواهد و روانی تشنه باران . ارد بزرگ

-

بیش از هر چیز نخست بدان که چه میخواهی . فوخ

-

بردن ، همه چیز نیست ، اما تلاش برای بردن چرا . لومباردی

-

تندرستی پرشگاه روان بیدار است برای گشودن دروازه های پیروزی . ارد بزرگ

-

ده چیز بر ده گروه خاصه بر دانش پژوهان نکوهیده است : دروغ گفتن به فرمانروا ، سپهبدی که زر بر سپاه خویش نپراگند ، مرد سپاهی که از پیکار بهراسد ، دانشمندی که چون چیزی در نظرش مطبوع افتد دل به هوس سپارد و از گناه نترسد ، پزشکی که خود بیمار و دردمند شود . تنک مایه ای که به دروغ به سرمایه و دارایی خویش نازد ، سفله ای که بر هر کس که چیزی دارد رشک برد ، خردمندی که زود خشم بود ، و به چیز کسان طمع ورزد ، کسی که رهنمایی از نادان امید دارد ، و آنکه کارگاه و یا بنیادی عظیم را به کاهلی سپارد ، و بی خردی که خردجوی نباشد . بزرگمهر

-

روزنامه شگفت انگیزترین عجایب جهان نوین است . خانواده ای که لااقل یک روزنامه را نخواند و در آن دقیق نشود در قرن نوزدهم زندگی نمی کند . برودوس

-

دشمن ! دشمن است ، فریب زبان چرب دشمن را مخور . ارد بزرگ

-

دل اهل دانش وقتی شاد می گردد که بردبار بوده و مردم بی شرم را به خویش نزدیک نکند. بزرگمهر

-

اگر خاموش بنشینی تا دیگران به سخنت آورند ، بهتر از آنست که سخن بگویی و خاموشت کنند.سقراط

-

پیران اندیشمند به ریشه ها می پردازند نه به شاخه ها . ارد بزرگ

-

عادتمند کسی است که به مشکلات و مصائب زندگی لبخند بزند . شکسپیر

-

از استثنائـات است که کسی را بـه خاطر آنچه که هست دوست بدارند . اکثر آدمها چیزی را در دیگران دوست دارند که خود به آنها امانت می دهند : خودشان را ، تفسیر و برداشت خودشان را از او … گوته

-

نادر شاه افشار توانست از خراب آبادی که دشمنان برایمان ساخته بودند کشوری باشکوه بسازد نام او همیشه برای ایرانیان آشنا و دوست داشتنی خواهد بود . ارد بزرگ

-

ماهی و مهمان دو روز اول خوب هستند ، از روز سوم بو می گیرند . اسپانیولی

-

اگر همه می توانستند از استعدادهای خود درست بهره بگیرند، دنیا همان بهشت موعود می شد که همه می خواهند. زکریای رازی

-

میهن پرستی و آزادیخواهی کلید درمان بسیاری از ناراستی هاست . ارد بزرگ
-موبفا

چه قدر نشنیدن ها و نشناختن ها و نفهمیدنها که به این مردم آسایش و خوشبختی بخشیده است. علی شریعتی

-

نهال دوستی واقعی ، آهسته رشد می کند. ژرژ واشنگتن

-

یک اراده قوی بر هر سد و مانعی هر قدر هم قوی ، حتی بر زمان نیز غلبه می کند. بالزاک

-

نخستین گام بهره کشان کشورها ، ابتدا نابودی بزرگان و ریش سفیدان است و سپس تاراج دارایی آنها . ارد بزرگ

-

زناشویی عبارتست از سه هفته آشنایی ، سه ماه عاشقی ، سه سال جنگ و سی سال تحمل . ویلیام تن

-

انسان در همان لحظه که تصمیم میگیرد آزاد باشد آزاد است . والتر

-

کوچک کنندگان دایره انتخابات ، با بن و ریشه آن دشمن اند . ارد بزرگ

-

در روز عشاق برای دوستت کارتی بفرست و روی آن بنویس : « از طرف کسیکه فکر میکند تو بینظیری » . براون

-

جریان زندگی چیزی جز مبارزه میان عاطفه وعقل نیست . مارک توای

-

یکی از بزرگترین خوشبختی ها ، خدمت بیشتر به مردم است . ارد بزرگ

-

اساسا ، خوشبختی فرزند نامشروع حماقت است. همه کسانی که در جست و جوی خوشبخت بودن هستند بی خود تلاشی در بیرون از خویش نکنند اگر بتوانند ” نفهمند” می توانند ” خوشبخت ” باشند. علی شریعتی

-

آزادی متعلق به یک نفر نیست ، مال همه است . اسپنسر

-

موبفا
دودمان بی نیا و مرد کهن ، به هزار آیین اهریمنی گردانده می شود . ارد بزرگ

-

هر کس مرتکب اشتباهی شده ، اکتشافی هم نکرده است . گالیله

-

پاکدامنی و استفامت از تمام پیمانها و سوگند ها محکمتر است . مادام نکر

-

مرد بزرگ دیر وعده می دهدو زود انجام می دهد. کنفوسیوس

-

با دیگران آنگونه رفتار کن که میخواهی با تو رفتار شود . براون

-

خردمندان همچون باران بر اندیشه های تشنه می بارند و دگرگونی های آینده را موجب می گردند . ارد بزرگ

-

نیاسائید ، زندگی در گذر است . بروید و دلیری کنید ، پیش از آنکه بمیرید ، چیزی نیرومند و متعالی از خود بجای گذارید ، تا بر زمان غالب شوید . گوته

-

کسیکه پشت الاغ باد به غبغب بیندازد ، چون اسب سوار شود پاک دیوانه خواهد شد . ارسطاطالیس

-

موبفا
خارهای کوچک زخم به جان نمی زنند ، بلکه با او می آمیزد برای روزهای سختر . ارد بزرگ

-

هیچ چیز در زندگی شیرین تر از این نیست که کسی انسان را دوست بدارد. من در زندگانی خود هر وقت فهمیده ام که مورد محبت کسی هستم, مثل این بوده است که دست خداوند را بر شانه خویش احساس کرده ام . چارلز مورگان

-

محبت را به هیچ چیز تشبیه نتوان کرد زیرا که هیچ چیز دقیق تر و لطیف تر از محبت نیست. سمنون محب

-

اگر شخصی باعث رنجش شما می شود، به این دلیل است که خود در اعماق وجود خود رنج می کشد و رنج او لبریز می شود. بنابراین او مستحق مجازات نیست بلکه نیازمند کمک است. این همان پیام او برای شما است. تیک نات هان

-

خردمندی که بخشنده و دانشور و دادگر و نژاده باشد هرگز بد خو نمی شود . بزرگمهر

-

بارش باران تپش زندگی و مهربانی است . ارد بزرگ

-

لبخند، حتی زمانیکه بر لبان یک مرده می نشیند ، بازهم زیباست . کریستیان بوبن

-

بیشترین تأثیر افراد خوب زمانى احساس مى شود که از میان ما رفته باشند. امرسون

-

به‌ موقع‌ از جا برخاستن‌ و در دوره‌ جوانی‌ تاهل‌ اختیار کردن‌، کاری‌ است‌ که‌ هرگز کسی‌ از انجام‌ آن‌ پشیمان‌نخواهد شد. بوستر

-

نیک بخت ترین مردم کسی است که کردار به سخاوت بیاراید و گفتار به راستی . بو علی سینا

-

در جستجوی نور باش، نور را می‌یابی. آرنت

-

سیاستمداری که تنها به پیشروی می اندیشد دمادم برای خویش دشمن تراشی می کند . ارد بزرگ

-

اگر بخواهی بر عالم فرمانروا باشی باید عقل بر تو حاکم باشد . سه نه ک

-

موبفا
صدیق ترین ،بی توقع ترین،مفیدترین و دائمی ترین رفیق برای هر کسی کتاب است. مارک تواین

-

آنگاه که مردم بر داشته های خویش آگاه باشند دیگر تن به ستم نمی سپارند . ارد بزرگ

-

یکی از راههای خوشبختی این است که نسبت به کوچکترین نعمت ها شکرگزار باشیم . هرشل

-

اگر در اولین قدم موفقیت نصیب ما می شد سعی و عمل دیگر معنی نداشت . مترلینگ

-

شادی کجاست ؟ جای که همه ارزشمند هستند . ارد بزرگ

-

موفقیت برای اشخاص کم ظرفیت مقدمه گستاخی است . ضرب المثل ایتالیایی

-

دستهایی که کمک می کنند مقدس تر از لبهایی هستند که دعا می کنند . کوروش

-

یک انسان ناسپاس خوشبخت نشان بده . زیگ زیگلر

-

برآزندگان خواهند ساخت سرآیندگان از پس آن خواهند سرود و زمین آیندگان را بارور می سازند . ارد بزرگ

-

کسی که می تواند انجام می دهد و کسی که نمی تواند به دیگران یاد می دهد . جرج برنارد شاو

-

آنچه سبب امنیت روح می شود ایمان است . گارودی

-

کسی که آزادی می جوید زندانی برای اندیشه های دیگر نمی گسترد . ارد بزرگ

-

شما همانی هستید که فکر می کنید . کلمنت استون

-

اگر باور داشته باشی که می توانی , حتما می توانی . ناپلئون هیل

-

سخن گفتن از دوستی و دشمنی پایدار در سیاست ، خنده آور است . ارد بزرگ

-

کمی عقل سلیم، اندکی اغماض و قدری خوش خلقی داشته باشید، آن وقت خواهید دید در این دنیا چقدر آسوده و خوشبخت اید. سامرست موام

-

وقتی جوانتر بودم همه چیز را به خاطر می‌آوردم، حالا می‌خواست اتفاق افتاده باشد یا نه! . مارک تواین

-

آنکه با تلاش بسیار اندیشه خویش را فربه نمود ، با این وجود باز گوش به سخن این و آن سپرد ، دیگر نمی توان آینده روشنی در پیش روی او دید . ارد بزرگ

-

یک انسان خردمند فرصتها و شانس ها را می سازد , نه اینکه در انتظار آنها بنشیند . فرانسیس بیکن

-

شجاعت داشته باش تا با حقیقت رو به رو شوی . استون

-

در تاریکترین شب های ستم ، روشنترین ستاره ها زاده می شوند . ارد بزرگ

-

چیزی ساده تر از بزرگی نیست آری ساده بودن همانا بزرگ بودن است. امرسون

-

به نتیجه رسیدن امور مهم ، اغلب به انجام یافتن یا نیافتن امری به ظاهر کوچک بستگی دارد. چاردینی

-

آنجا که بیم و هراس سایه افکند شادی را جایی نسیت! . ارنست اپیکور

-

 



دو شنبه 25 دی 1391برچسب:, :: 17:56 ::  نويسنده : النا

گفته های لقمان حکیم به فرزندش

دو چیز را فراموش مکن

۱ خدا                     ۲ مرگ

دو چیز را فراموش کن

۱ : خوبی که به کسی کردی

۲ بدی که هر کس به تو کردند

 

blue glitter rose flower

دو چیز را فراموش نکن :

یاد خدا و یاد مرگ

چهار چیز را نگه دار :

گرسنگیت را سر سفره دیگران،

زبانت را در جمع،

دلت را سر نماز

و چشمت را در خانه دوست

blue glitter rose flower

 

 



چهار شنبه 20 دی 1391برچسب:, :: 12:50 ::  نويسنده : النا

من بودم

 تو و یک عالمه حرف

و ترازویی که سهم تو را از شعرهایم نشان می داد !

کاش بودی

و

می فهمیدی وقت دلتنگی

 یک آه چقدر وزن دارد...



یک شنبه 17 دی 1391برچسب:, :: 21:44 ::  نويسنده : النا

عاشقانه


پاکترین هوای دنیا هوایی است که در وجود ماست ! چرا که هر لحظه دلمان هوای هم را میکند .
 


ای بی تو زمانه سرد و سنگین در من / ای حسرت روزهای شیرین در من /  بی مهری انسان معاصر در توست / تنهایی انسان نخستین در من .





اگهی فوری : به یک آغوش گرم برای فراموش کردن سرمای زندگی نیازمندیم !
 

*141* تست عشق#! ؛ انتقال اعتبار انجام شد؛ مبلغ: دو تا بوس آبدار ؛ کارمزد: يک بغل محکم ؛ موجودي جديد: يه عشق شگفت انگيز
 



عشق آواز قشنگی ست که خدا می داند / سرنوشتی که مرا با تو به خود می خواند / گرچه از خویش گریزم به تو نزدیک شوم / گوش کن قلب من از دور تو را می خواند .
 



تو را از بی مثالی دوست دارم / تو را از بس زلالی دوست دارم / اگرچه شاخه ای از گل ندارم / تو را با دست خالی دوست دارم .
 


من به یادت آه را بر روی غم حک میکنم تا بدانی انتظار دوست یعنی اوج عشق .
 


خوب من ، کاش از این فاصله حس می کردی ، لحظه هایم همه از غیبت تو دلگیرند .
 



رو به قبله می نشینم ، خسته با حالی عجیب / از ته دل می نویسم ، انت فی قلبی عزیز .
 



از لحظه های طی شده حظی نبرده ایم / خود را به دست شاید و اما سپرده ایم / بشمار لحظه  لحظه ی عمر گذشته را / هرچند سال بود همانقدر مرده ایم .
 



با تو زمستان هم لحظه ها شکوفه می زنند ، انگار که هر ثانیه آغاز بهاری است ، برای رسیدن به تو .



با من امروز زندگی کن ای عزیز همسفر / بگذر از دیروز و فردا بی دریغ و بی اگر / شاید امروز تا به فردا زندگی مهلت نداد / این قطار بی توقف لحظه ای فرصت نداد .
 



گویند ضریح چشم تو صد معجزه دارد / ای کاش من زائر چشمان تو بودم .
 



اگر در خواب میدیدم غم روز جدایی را / به دل هرگز نمیدادم خیال آشنایی را .
 



قلب من فرش پای کسانی ست که هرازگاهی یادی از ما میکنن !
 



گفتی که بیا و از وفایت بگذر / از لهجه ی بی وفاییت رنجیدم / گفتم که بهانه ات برایم کافیست / معنای لطیف عشق را فهمیدم .
 



هرچه میخواهم غمت را در دلم پنهان کنم / سینه میگوید که من تنگ آمدم ، فریاد کن .
 



گوش تا گوشه ی صحرا تو بخواب و نهراس / شیرها خاطرشان هست که آهوی منی .
 



تو مغازه ی قلبم تنها گلی هستی که روش نوشتم دست نزنید ، فروشی نیست !
 



گفتم از من مطلب دیده ی گریان تر از این / دل خونین تر و مجنون تر و ویران تر از این / گفت گرچه دلت خانه به دوش است ولی / دوست دارم که شود بی سروسامان تر از این .



شنبه 16 دی 1391برچسب:, :: 21:16 ::  نويسنده : النا

 

اس ام اس عاشقانه دلواپسی

 


اس ام اس عاشقانه دلواپسی
چه معنـــــى دارد
زندگى…!؟
وقتى که هیچ اتفاقى
من و تو را
سر راه هم قرار نمى دهد !!

______________________

اس ام اس های داغ داغ

______________________
معجزه‌ها با باد رفته‌اند
و چشمانی که چشم مرا گرفت
همیشه در حاشیه‌ی آینه جا ماند
و پشت پنجره چقدر نیامد
آن‌که قرار بود …

______________________

اس ام س های داغ داغ

______________________

ذهنـــم فلـــــج میشود …
وقتــــــی میخــوانمــت
و
تــــــو
نمیگویی ” جانــــــم ؟!
______________________

اس ام اس های داغ داغ

______________________
ته فنجان قهوه ام
کف دستم
یا پیشانی ام را ببین!
چیزی نمی بینی؟
مثلا خطی
حرفی
یا چیزی که بتوان “تو” را
به “من” نسبت داد ؟!
______________________

اس ام اس های داغ داغ

______________________
راه میروم و شهر زیر پاهایم تمام میشود !
تو … هیچ کجا نیستی …
______________________

اس ام اس های داغ داغ

______________________
در صدا کردن نام تو
یک “کجایی” پنهان است
یک “کاش می بودی”
یک “کاش باشی” !
______________________

اس ام اس های داغ داغ

______________________
بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست آه!
بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست

______________________

اس ام اس های داغ داغ

______________________

دیـالوگِ همیشه یـک نفـره ام را ،
هـی مـرور میکـنم تا وقتی به چشم هایت میرسم حرفی برای گفتن داشته باشم ،
اگــر ” انگشت های هیــس ” دوبـاره ژسـت عــاشقانه ام را به هـم نزنند …

 



شنبه 16 دی 1391برچسب:, :: 21:5 ::  نويسنده : النا

از ساعت متنفرم !

این اختراع غریب بشر که مدام ،

جای خالی حضورت را به رخ دلتنگی یادم می‌کشد!!

 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * 

دلتنگى”

حس نبودن کسی است که تمام وجودت یکباره

تمنای بودنش رامیکند

 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * 

دلتنگی

عین آتش زیر خاکستر است

گاهی فکر میکنی تمام شده

اما یک دفعه

همه ات را آتش میزند . . . . .

 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * 

 

منم دلتنگ رویت

دلم آید به سویت

چه کردی با دل من

 که کرده آرزویت .

 

 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * 

فـرهنـگ لـغـتهــا

نـیـاز بـه ویــرایــش دارند

بـرای مـعنی دلـتـنـگی

احتیـاج بــه ایــنهــمـه کـلمه نــیـســت,

دلتنـگی یــعنـــی

تـــو . . .

 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * 

 

چه سخت است دلتنگ قاصدک بودن در جاده ای که در آن هیچ بادی نمی
وزد..

 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * 

اشک من جاری شد…

جای تو خالی بود

جـــــــــای تـــــــــو …

عکس تو درطاقچه ی کوچک قلبم خندید

شعر دلتنگی من سخت گریست

 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * 

بیقرار تو ام و در دل تنگم گله‌هاست ،
آه ! بی تاب شدن عادت کم حوصله‌هاست

 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * 

دل تنگم و جز روی خوشت در نظرم نیست
در گیتی و افلاک به جز تو قمرم نیست
با عشق تو شب را به سحر گاه رسانم
بی لذت دیدار تو شب را سحرم نیست

 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * 

تو که رفتی دلم برایت تنگ شد

حال که آمده ای در دلم جا نمیشوی

 

 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * 

دل است دیگر
یا شور می‌زند
یا تنگ می‌شود
یا می‌شکند
آخر هم مهر سنگ بودن
…می‌خورد روی پیشانی‌اش

 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * 

واژه‌هایم رنگ باران دارد وقتی از تو مینوسم

قلبم خیس دلتنگی است وچشمانم طوفانی

 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * 

اشکهایم که سرازیر میشوند……

دیری نمی‌پایدکه قندیل می‌بندد…

عجیب سرد است هوای نبودنت

 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * 

دیگـر فرصتی بـرای پیامک دادن نیست

دست واژه‌ها را می‌گیرم

و به دیدنت می‌آیـــم

دلتنگیت در هیچ پیامی‌نمیگنجد

 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * 

امروز…

انگار کسی آمد…

و هوای دلتنگی ات را …

هی در آسمان اتاقم پاشید …

و تو نبودی……

 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * 

دقایقی در زندگی هستندکه دلت برای کسی آنقدر تنگ میشود که میخواهی اورا از رؤیاهایت بیرون بکشی و در دنیای واقعی بغلش کنی. «گابریل گارسیا»

 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * 

دلم برایت تنگ شده !
می خواهم آنقدر اشک بریزم
تا غبار فاصله از قلبم تمیـــز شود .
ولی می ترسم …
” تهران” ، ” ونیــــز” شود !!!

 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * 

به گمانم یادت پنجره ی احساسم را میکوبد ، چرا که در دلم هوای دلتنگی به پاست

 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * 

 کاش دهخدا می‌دانست

 دلتنگی …

 اشک ….

 فاصله ….

 بی وفایی….

 تعریفش فقط دو حرف است “تـــو”

 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * 

 

دلتنگم اما
تو را طلب نمیکنم…نه اینکه بی نیازم … صبورم.. “

 

 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * 

 

دلتنگی … دلتنگی …

همانند سربازی که تازه از جنگ بازگشته

محتاج نوازش دست‌هایت هستم

باور کن که دلتنگی … دلتنگی …

دلتنگی مرگ تدریجی ست !!!



چهار شنبه 13 دی 1391برچسب:, :: 14:13 ::  نويسنده : النا

یه گونی پشکل میخرن بازش که می کنن یه لره از توش میپره بیرون میگن «تو اینجا چکار«می کنی؟؟ میگه من جایزشم


...................................................................

به یه لره میگن تو شهر شما آدم معروف هست؟؟لره:آره سوفیا لره... جسیکا تی لر...لره «
و هاردی... تازاش هم یه مولکول کشف کردیم که اسمش اینه: کلر .....

...................................................................

یه روز یه لره میره دستشوئی وقتی می یاد بیرون میبینن دهنش خونیه میپرسن «
چی«شده میگه با مسواک خانواده دندونامو شستم0 

...................................................................

لره خوابش سنگین بوده، تخت میشکنه «

...................................................................

به لره میگن: دخترتو به کی دادی؟ میگه: غریبه نیست. دامادمه «

...................................................................

لره میره توالت با دهن خونی میاد بیرون. میگن: چی شده؟ میگه: گی بگیرن. مسواکش «
خیلی بزرگ بید.


 

...................................................................

لره تو قرعه کشی بانک شرکت می‌کنه، براش شیش ماه زندان در میاد «

...................................................................

لره خیلی بی تربیت بوده، هر جا میرفته یه سوتی اساسی میداده. یه روز میره «
خواستگاری، براش چایی میارن با شکر، یادشون میره قاشق بیارن.
لره برمی‌گرده میگه: باید با کـ..رم هم بزنم؟!

...................................................................

به لره میگن: ببخشید شما لرید؟‌ میگه: نه پس انم با این سبیل پهنم؟! «
لره بعد از عمری میره مو می‌کاره، اسمش حج واجب درمیاد.

...................................................................

لره میخواسته ترتیب گاوشو بده، گاوه میگه: ما، ما! لره میگه: خفه‌شو، اول ما، بعد «
تو!

...................................................................

خرسه به یکی حمله میکنه و میگه: ویاوخوام وخورمت! طرف میگه: اِ؟ میه تونم لری؟ «
خرسه میگه: ها، ما حیوونا همه لریم، وجز خر که ترکه!

...................................................................

لره بالا پشت بوم میخوابه، سردش میشه، پا میشه در پشت بومو میبنده «

...................................................................

به لره میگن تبادل لینک میکنی؟ هیچی جواب نمیده!!! «

...................................................................

لره دلو میزنه به دریا، غرق میشه «

...................................................................

به لره میگن حموم چند بخشه؟ میگه: دو بخشه، زنونه و مردونه «

...................................................................

لره دیش ماهوارشو می‌ذاره روی پشت بوم، روش می‌نویسه: کولر «

...................................................................

از لره می‌پرسن: قبله کدوم طرفه؟ میگه: کجا بهتون آدرس دادن؟ «

...................................................................

یه روز یه لره م ی گ و ز ه یه متر میپره هوا، میگن: چی شد؟ میگه: تو دنده «
بود

...................................................................

به لره میگن: ساعت داری؟ میگه: ساعت چیه مرد باید خا... داشته باشه «

...................................................................

لره چهارشنبه سوری با واجبی نارنجک درست میکه، میگن این چیه؟ میگه: می‌خوام وقتی «
ترکید پشمای همه بریزه

...................................................................

لره میره بدنسازی، مربیه میگه: هفته اول بدن درد داری، ترکه میگه: پس من از هفته «
دوم میام.

...................................................................

به لره میگن: محبوبترین تیم فوتبالی که دوست داری چیه ؟ میگه: قربون جدش آسد «
میلان

...................................................................

لره می‌خواسته غرق مناجات بشه، جلیقه نجات می‌پوشه «

...................................................................

دریای غم ساحل ندارد. لرا همشو آسفالت کردند «

...................................................................

لره باباش آتیش می‌گیره، جو می‌گیردش، از رو باباش می‌پره «

...................................................................

از لره در مورد آمریکا سوال می‌کنند میگه: والا یه پاش تو عراقه، یه پاش تو «
افغانستانه، فکر کنم میخواد برینه به ایران

...................................................................

از لره می‌پرسند: توی طایفه شما آدم مشهور هم هست؟ میگه:‌آره بابا، لره و هاردی، «
سوفیا لره، الیزابت تای لور، تازه یه شیمیدان لر یه چیزی کشف کرده که اسمشو گذاشته 
کلر

...................................................................

به یه لره میگن: دو دو تا؟ میگه: پس چند تا؟ «

...................................................................

لره پاهاش خواب میره، پتو روش می‌کشه «

...................................................................

لره میره توی دل طبیعت، هضم می‌شه «

...................................................................

لره داشته شنای قورباغه میرفته، لک لک میاد می‌خوردش «

...................................................................

لره قاضی میشه بهش میگن حکم کن، میگه پیک! «

...................................................................

لره جونش به لبش میرسه، تف می‌کنه می‌میره «

...................................................................

لره تو قرعه کشی بانک شرکت می‌کنه، براش شیش ماه زندان در میاد «

...................................................................

لره میره استادیوم وسط موج مکزیکی غرق میشه «

...................................................................

به لره میگن: جسم شفاف چیه؟ میگه: جسمی که از این ورش اون ورش دیده شه. میگن: مثال «
بزن: میگه: نردبون

...................................................................

لره سیدی می خره می بینه وسطش سوراخه میندازتش تو سطل آشغال «

...................................................................

روی بیلبورد زده سیو همان سیب است لره میگه: دروغ میگه من خوردم صابون بید «

...................................................................

لره فیلم جنگی میدیده، تموم که میشه سینه خیز میره تلویزیونو خواموش کنه «

...................................................................

یه روز یه لره می افتد توی چاه میگه: شانس اوردم تهش سوراخ نبود «

...................................................................

یه روز یه لره شکر می خره برای اینکه مورچه نخوره روش می نویسه نمک «

...................................................................

به لره میگن: سه تا فوتبالیست نام ببر. میگه: علی دایی، علی کریمی، فرار مهدوی «
کیا

...................................................................

از لره میپرسن به 5 تا دختر که رو یه میله نشسته ان چی میگن؟ میگه: یه سیخ جیگر «

...................................................................

به لره میگن: دخترتو به کی دادی؟ میگه: غریبه نیست. دامادمه «

...................................................................

لره ریش بزی میزاره. دچار بحران شخصیتی میشه «

...................................................................

لره دور خودش میچرخه، هرز میشه «

...................................................................

لره اپلیکیشن فرم پر میکنه، جلوی سکـ..س می نویسه: بله خیلی زیاد «

...................................................................

لره داشت میگوزید و دور خودش میدوید یه لر دیگه گفت چکار میکنی گفت «
میخام گوزمو بگیرم بهش گفت واستا تا من بگیرمش واست

...................................................................

لره بعد از2سال ازسربازی برمیگرده،تو کوچه داداشش رو می بینه که ریشش «
بلند شده و خیلی ناراحته،ازش می پرسه چی شده چرا ناراحتی،داداشش چپ چپ 
نگاهش می کنه وجواب نمیده.میره درخونه اون یکی داداشش رو می بینه که 
اون هم با ریشهای بلند وقیافه ناراحت نگا نگاهش میکنه،خیلی نگران 
میشه،می پرسه چه اتفاقی افتاده؟بابا طوری شده.اونم محلش نمیزاره.میره 
تو خونه باباشو می بینه که ریشش حسابی بلند شده وخیلی ناراحته میگه من 
می دونم که نه نه طوریش شده باباش با عصبانیت میگه پدرسوخته موقعی که 
داشتی می رفتی خدمت ریش تراش رو کجا بردی

...................................................................

از لره می پرسن،بزرگترین ریسک زندگیت چیه؟ میگه: یه روز اسهال بودم «
گوزیدم....

...................................................................

لره میره مهمونی تهرونی ها میبینه بچه تهرونی به مامانش میگه مامان من «
شماره 1 دارم ... لره میگه یهنی چی ؟ .. مادر میگه شماره 1 یعنی 
دستشویی کوچک 2 یهنی بزرگ ... لره خوشش میاد و میره خونش به بچش یاد 
میده ... بعد چند روز میرن مهمونی .. بچه دستشویی داشته میگه بابا اون 
ان شمارش چند بود؟

...................................................................

لره میاد تهران می بینه همه لباس آستین کوتاه پوشیدن تعجب می کنه می گه «
اوا پس اینا چه جوری دماغاشونو پاک می کنن

...................................................................

لره میگوزه .بچه هاش میزنن زیر خنده. در حالی که اشک تو چشماش جمع میشه «
میگه: خدایا این شادیو از بچه هام نگیر 

...................................................................

یه روز یه لره با تهرانیه ازدواج میکنه شب عروسی تهرانیا میخونن سبد «
سبد گل یاس عروس ما چه زیباس لرا میخونن گونی گونی پشکل غلامعلی خوشکل

...................................................................

لره از دهشون اومده بوده تهران رانندگی یاد بگیره، جلسة اول از مربیش «
می پرسه: این چراغ رنگیه چیه؟! یارو میاد سرکارش بگذاره، میگه: این 
چراغ راهنماییه؛ وقتی سبزه یعنی اهل تهران برن، وقتی زرده شهرستانی‌ها 
و قرمز هم مال لراست! خلاصه این جریان میگذره و لره هم امتحان میده 
وقبول میشه، روز اول میشینه پشت ماشین و میرسه به چراغ قرمز و خوب 
طبعاً رد میکنه. افسره داد میزنه: راننده پیکان، بزن کنار! لره سرشو از 
پنجره میاره بیرون، داد میزنه: لـُــرُم... مــن لـُـــرُم!! افسره یک 
نگاه میندازه، میگه: باشه بابا...برو...برو 

...................................................................

از یه لره می‌پرسند: کدوم برنامه تلویزیون رو بیشتر از همه دوست داری؟ «
میگه: پیام بازرگانی! میپرسن: چرا؟ میگه: چون بینش سریال پخش می‌کنند! 

...................................................................

به یه لری گفتند با جام جم جمله بساز گفت: من هر روز صبح جام جم میکنم «

...................................................................

سه تا لر داشتن یه زن می کردن شوهرش میاد یکی سینی سیب می گیره یکی «
سینی پرتقال میگیره به سومی هیچی نمیرسه شوهر از اولی می پرسه اینجا 
چیکار می کنی می گه سیب می دم دومی می گه من پرتقال می دم سومی میگه 
منم سینی را جمع میکنم

...................................................................

میخواستن لره رو شکنجه روحی بدن، میفرستنش تو یک اتاق گرد، میگن برو یک «
گوشه بشین!

...................................................................

لره تو مسجد سلیمان مسجد می سازه بالا در مسجد می نویسه بزودی نماز صبح «
یک رکعت بدون وضو

...................................................................

یک بار یک زن لر به حمام میرود و شیر اب داغ را باز میکند و داد میزند «
سوختم و شوهرش که میخواست به او کمک کند به اتش نشانی تلفن میزند

...................................................................

لره داشته با تمام وجود وضو میگرفته و دستاشو محکم میکشیده رو هم، ازش «
میپرسن: چرا اینقدر محکم وضو میگیری؟ میگه: چنی آرم وضو میرم که هیچ 
گوزی نتنِه باطلش کنه(با لهجه لری)

...................................................................

لره گوزید و مرد سر قبر او نوشتن: بادی وزید و گلی پرپر شد «

...................................................................

شباهت لر با پارک؟ جفتشون تاب دارن «

...................................................................

به لره می گن: اگه یه دختری بهت راه داد چکار می کنی؟ می گه ازش سبقت «
می گیرم

...................................................................

شباهت لرها با شورت؟ با هردو 5 دقیقه بیشتر بگردی ابروت رفته «

...................................................................

1روز یه لره میره پیشه خدا میگه: خدایا چیکار کنم که از ترکا خر تر «
باشم.. خدا میگه: برو تو بیابون شنا کن.... میره تو بیابون شنا میکنه 
1دفعه میبینه 1ترکه با قایق موتوری میاد میگه اومدم نجاتت بدم!

...................................................................

لره تلویزیون میخره بعد کنترلشو. پس میاره ماشین به صاحب مغازه میگه «
بیا داداش این ماشین حساب توش بود ما حرومی بهمون نمیاد 

...................................................................

یک لر برای چند روز میره توی هتل یک روز میبینن توی دستشوئی داره یک «
نفر خارجی رو میزنه میان میگیرنش ازش میپرسن قضیه چیه چرا این بدبخت را 
میزنی لره میگه اینجا یک چشمه اویی بیده (دستشوئی فرنگی ) که مو هر روز 
ازش او میخوردم این بی پدر و مادر امروز اومده توش ریده 

...................................................................

یک شب تلویزیون فیلم سینمایی گذاشته بوده، تو فیلم مرده به زنش میگه: «
شب بخیر لورا. یهو تو لرستان ملت همه تلویزیون رو خاموش میکنند، میرن 
میخوابن

...................................................................

لره تیپ میزنه میره تو خیابون دختره بهش میگه بخورمت لره میگه این گه «
خوریا به تو نیومده!

...................................................................

لره داشته شیر می خورده می میره می دونین چرا ؟.........گاوه می شینه «
روش

...................................................................

به لره می گن بچت چرا این قدر زشته؟ می گه شو تاریک . سوراخ تنگ . منم «
دست تنها می خواستی الن دلون درست کنم(با لهجه لری بخونید)

...................................................................

از لره میپرسن نظرت راجع به فکر, شعور, معرفت و درک چیه؟ لره جواب میده «
ما به اینها میگم چهار محال بختیاری

...................................................................

لره 500 تومن به پسرش میده میگه این رو 300 ماست بخر 200 تومن مال خودت «
پسرش میگه نمیرم. میگه 1000 تومن 500 مال خودت 500 ماست بگیر میگه نه. 
میگخ بیا 1500 تومن 1000 تومن مال خودت 500 ماست بگیر میگه نه. میگه 
بیا 2000 تومن بگیر 1500 مال خودت 500 تومن ماست بخر پسرش میگه نمیرم. 
لره شاکی میشه میگه پدرسگ پس بیا تو مادرت رو بکن من برم ماست بخرم.

...................................................................

به لره میگن برادرت اج آى وى گرفته می گه نه بابا پس جى ال ایکـ..س رو فروخت!!! «

...................................................................

لره با خوشحالی به دوستش میگه بالاخره این پازل رو بعد از 2 سال حل «
کردم . دوستش میگه: 2سال زیاد نیست؟ میگه:نه بابا رو جعبه اش نوشته 7 
تا 10 سال 

...................................................................

بن لادن رو می خواستن شکنجه کنن، از ملت همه پرسی می کنن تا سخت ترین «
شکنجه رو انتخاب کنن هر کی یه چیزی می گه، تا اینکه می رسه به لره، 
لره می گه: یه میله آهنی رو داغ داغ کنین تا سرخ شه، بعد از طرف سردش 
بکنین تو کونش، ملت کف می کنن، می گن بابا حالا چرا از طرف سردش 
بکنیم تو، لره می گه: تا هر کی خواست درش بیاره دستش بسوزه نتونه !!! 

...................................................................

یه روز یه لره از خواب می پره دست وپاش می شکنه «

...................................................................

دوست لره می خواست بره مسافرت.لره موقع خداحافظی خیلی دلش براش تنگ «
میشه.خلاصه هی ماچش میکرد. دید که ماچ کردن چیزی از دلتنگی ش کم نمیکنه 
به دوستش گفت فایده نداره بگیر بخواب تا بکُ..مت! 

...................................................................

لره داشته به قصد کشت، خودش رو میزده! بهش میگن: چی شده؟ میگه: من بی «
غیرت، الان فهمیدم از کجای ننه‌ام در اومدم

...................................................................

میدونید رکوردبیشترین ریدن توکمترین زمان دست کیه؟ دست یه لره به اسم «
ابراهیم میرزاپوره که دربازی بامکزیک درعرض پنج دقیقه دوبار رید 
تاایرانیها کونشون بسوزه

...................................................................

لره با خوشحالی به دوستش میگه بالاخره این پازل رو بعد از ۲ سال حل «
کردم . دوستش میگه: ۲ سال زیاد نیست؟ میگه:نه بابا رو جعبه اش نوشته ۷ 
تا ۱۰ سال

...................................................................

لره رو در خونش نوشته بوده wc . میگن این چیه نوشتی میگه: مخفف welcome «

...................................................................

یه روز یه لره میره پیش خدا میگه چطوری میتونم از ترکا خرتر باشم خدا «
بهش میگه برو تو کویر شنا کن بعد میره شنا میکنه میبینه یه ترکه با 
قایق موتوری میاد نجاتش بده!!!

...................................................................

یه روز یه لوره میره دمه دره یه مغازه میخونی که نوشتن:علی با ماست رضا «
با ماست حسن با ماست لوره میگه آقا ببخشین ماسته خالی ندارین

...................................................................

یه روز تو جشن عروسی یه لوره یه نفر مدل هلیکوپتری مى رقصه یارورو جو «
میگیره آر پی جی میزنه 

...................................................................

لره یه دوچرخه می خره سوار میشه میاد خونه بچه ی لره از دور باباشو «
میبینه بعد میره به مامانش میگه: مامان مامان یه چیز رفته تو کون بابا 
هر چقدر هم که دست و پا میزنه در نمیاد

...................................................................

از لره می‌پرسن: بلدی پیانو بزنی؟! میگه: نه. ولی یه داداش دارم...... «
اونم نه! 

...................................................................

لره یه بسته هزار تومنی میشمره 25 تومن کم میاره «

...................................................................

یه لره رفت پارتی. فرداش رفیقش ازش پرسید چطور بود. لره گفت: خیلی عالی «
بود . روی من اسم یه گل گذاشته بودن و هی صدام میکردن. رفیقش گفت چی 
میگفتن. لره گفت: من و انداخته بودن وسط و هی دورم میچرخیدن میگفتن 
اسگله رو اسگله رو ...

...................................................................

لره با هواپیما میاد تهران، تو فرودگاه به رفیقش میگه: اگه میدونستم «
اینقدر نزدیکه با ماشین میومدم

...................................................................

میدونی لر ها از چه عطری استفاده می کنن؟ بوپایلر.....در واقع همان بوی «
پای لر

...................................................................

لره میره قبرستان می بینه مرده ها رو قبرا نشستن می گه جریان چیه؟؟ میگن «
سوال های شب اول قبر لو رفته گفتن فعلا بیرون باشید تا دوباره سوال طرح کنیم

...................................................................

بچه مثبته از لره میپرسه: آقا ببخشید... خیلی خیلی عذر «
میخوام..شرمنده.. روم به دیوار.. اسمتون چیه؟! لره شاکی میشه، میگه: 
ایجو که تو پرسیدی، اسمم انه!!! 

...................................................................

به لره میگن چس چیست؟میگه تلاش یک گوز برای حفظ ابرو «

...................................................................

لره تازه زفته بود کلاس زبان میره ساندویچی میبینه نوشته هات داگ میگه «
بزار یه سگه داغ بخورم خلاصه طرف براش میاره میگه اوه اوه ببین از سگه 
کجاش به ما رسید 

...................................................................

لره داشته با اتوبوس 100تا می رفته بعد میاد ترمز کنه می بینه ترمز «
بریده می بینیه یک کامیون هم از روبه رو با سرعت میاد می بینه کاری از 
دستش بر نمیاد به شاگردش میگه مهراد پاشو تصادف ببین حال کن!!! 

...................................................................

لره سلمونی داشته. یه روز میخواسته بگوزه به شاگرد سلمونی میگه: برو «
بیرون نگاه کن اینطور که بوش میاد می خواد بارون بباره. پسره میره 
بیرون، زود میاد میگه نه آسمون صاف صافه. یارو نمی رسه کارشو بکنه. 
دوباره به شاگرده میگه،‌هوا بدجوری گرفته، برو ببین بارون نمیاد. پسره 
دوباره میره، زود میاد. لره بازم نمیتونه کارشو بکنه. خلاصه بار سوم 
پسره رو میفرسته و ایندفعه سریع میگوزه و اَنشم باش میاد. پسره میاد تو 
میگه: والله اوستا اینجورکه بوش میاد میخواد از آسمون اَن 
بباره!!!!!؟؟؟!!!!!

...................................................................

نوار مغز نرمال /_ /_ /_ /_ /_ نوارمغزقزوینی (|) (|) (|) (|) «
نوارمغزاصفهانی $ $ $ $ $ $ $ نوارمغزلر _____________!!!

...................................................................

یه ترکه رو میتراشن میبینن لره «

...................................................................

یه لره با یه ترکه تو یه اپارتمان زندگی میکردن یه دفعه برق میره ترکه «
یه ظرف میگیره دستش میاد در خونه لره بهش میگه یکم برق بده لره میگه 
چرا ظرف فلزی اوردی پلاستیکی می اوردی برق نگیرتت. 

...................................................................

به یه لر میگن زبون لری چه جوریه؟ میگه فارسی بلدی؟ میگه آره. میگه «
برین توش میشه لری!!!

...................................................................

شباهت لر و خورشید: هر دوشون از پشت کوه در اومدن!!! «

...................................................................

لره باباش می میره دوستاش میان بهش تسلیت میگن. لره احساساتی میشه میگه «
ایشاالله ختم باباتون جبران کنم!!!

...................................................................

لره دوزاری سیاه پیادا میکنه، میره تلفن عمومی گوشی رو برمیداره، میگه: «
الو آفریقا؟!!!

...................................................................

لره شهردار می شه، صبح زود برای افتتاح پروژه ساختمانی می ره عصر می شه ... «
شب می شه ... ولی خبری ازش نمی شه . نصفه شب خاک آلود و خسته می ره خونه 
زنش می پرسه: کجا بودی تا این وقت شب ؟ غضنفر می گه: والله موقع کلنگ زدن، مردم 
تشویقم کردن، منم یواش یواش بدنم گرم شد و زیر زمینش رو کندم ! ! !

........................................................

سه شنبه 12 دی 1391برچسب:, :: 18:30 ::  نويسنده : النا
یارو رو آوردن تو تلویزیون، زیر اسمش نوشته:

“کارشناس مسائل یمن”

من موندم این بنده خدا تو این ۴۰ سال از چه راهی نون در میآورده !؟
 
 
 
بعضيا بصورت کاملآ شيک و مجلسي گاو تشريف دارن..!
ما هم مثل مردم هند واسشون احترام قائليم...
شیک و مجلسی!!!! :))
 
 
 
هر روز تو دانشگاه میبینیم ۱۰۰ تا دختر مدرسه ای رو به صف کردن،

معلمشونم جلو ، آوردن بازدید از دانشگاه

مگه باغ وحشه اینا رو هر روز میارین بازدید !
 
 
 
 
یارو وسط دانشگاه دستش تو دماغشه

۱ ساعت بهش زل زدم بلکه خجالت بکشه

برگشته به من میگه آقا مزاحم نشو کار دارم !!!
 
 
 
 
 
به راننده تاکسی میگم سیگارتو خاموش کن به دودش حساسیت دارم

برمیگرده میگه جوونای سن تو کراک میکشن تو به دود سیگار حساسی !؟
 
 
 
هیچ لذتی بالاتر از این نیس که یه تیکه از سرعت گیر کنده شده باشه و آدم بتونه 2 تا چرخش ماشینشو از اونجا رد کنه..هست خدایی؟! خدایا این لذتارو از ما نگیر..
.
 
 
یه روزایی هست که یهو قصد می کنی اتاقتو مرتب کنی...همه ی وسایلتو که می ریزی بیرون تازه میفهمی چه اشتباهی کردی
 
بعضي وقتا فكر ميكنم قضيه خط ريش چيه كه 12000 نوع ادا و اصول ازش درميارن؛ابرو با اون عظمتش كم مياره؛والا
 
 
 
میگم خودرو سازهای داخلی هم اعجوبه ای هستن برا خودشون، جای چراغ جلو و عقب رو عوض میکنن پنج میلیون میزارن رو قیمت ماشین
 
 
 

اس ام اس خنده دار جوک واس ام اس باحال جدید عشقانه و سرکاری جوک و اس ام اس باحال جدید اس ام اس خنده دار جوک انواع اس ام اس ها

 

 
یه عمر رفتیم سینما آخر نفهمیدیم دسته های صندلیش ماله خودمونه یا بغل دستیمون !
 
 
 
اعتراف میکنم بچه که بودم یه بار با آجر زدم تو سر یکی از بچه های اقوام , تا ببینم دور سرش از اون ستاره ها و پرنده ها می چرخه یا نه!!!!!
تازه هی چند بارم پشت سر هم این کار و کردم , چون هر چی می زدم اتفاقی نمی افتاد!!!!

 
 
 
فقط یه ایرانی میتونه
شامپو رو تو یه هفته تموم کنه
و تهش رو با آب قاطی‌ کنه
و یک ماه بیشتر استفاده کنه ... !!!!
.
 
 
 
 
انواع عقیده در تولید :
امریکایی : هم خوب کار کنه هم با دوام باشه
انگلیسی : جنسش خوب باشی و مشتری راضی باشه
ایرانی : تا وقتی مشتری میخره سالم باشه بعد که خرید مهم نیست
چینی : فقط ایرانی بخره ... !!!!
 
 
 
رفتم سوپرمارکت میگم آقا کرم کارامل دارین؟ میگه کرم فقط ساویز داریم !
 
 
 
ایران که هستیم توی سوپرمارکت دنبال جنس خارجی میگردیم

بعد خارج که میریم میافتیم دنبال جنس ایرانی !
 
 
اس ام اس جوک جدید باحال
 
 
فدراسیون فوتبال فقط تو ۶ ماه، نیم میلیارد تومن

از فحاشی فوتبالیستها درآمد داشته !

یعنی به عبارتی قیمت فحش از قیمت طلا زده بالاتر !
 


سه شنبه 12 دی 1391برچسب:, :: 9:56 ::  نويسنده : النا

غضنفر و حیف نون رو بردن جهنم فرداش با لباس سیاه و کثیف بر گشتن، پرسیدن چرا این جور شدین؟ گفتن خدا وکیلى کار دو نفر نبود ولى خاموشش کردیم !!

غضنفر با زنش میره پارک بلال بخورن،وقتی بلالی داشت اونا رو باد میزد، یه کدوم از اونارو برداشت و به زنش گفت: ببین قدرت خدار و همین بلال زمان پیامبر اذان می گفت!!

.

.

مناجات غضنفر : خدایا گناهانم را نادیده بگیر همانگونه که دعاهایم را نشنیده می گیری

.

.

غضنفر میره تو داروخانه و می پرسه شما ” اسید استیل سالیسیلیک ” دارید؟
فروشنده میگه: منظورتوت آسپرینه؟
جواب میده : آره خودشه ؛ اسمش همش یادم میره .

.

.

تابلوی مغازه غضنفر: مکانیکی برادران مرادی به غیر از یحیی!!!!!

.

.

حیف نون به غضنفر میگه : بیا پنیر و انگور بخوریم .
غضنفر میگه : من اسهال دارم .
حیف نون میگه : ای بابا ، اونو بعد میخوریم ! .

.

.

از غضنفر می پرسن مهمترین نکته فیلم ستایش چیه؟میگه راننده کامیون بشی اول بدبختیه!

.

.

به غضنفر میگن تو طرفدار کدوم تیم فوتبال هستی؟
میگه قربون جدش برم آسد میلان!!

.

.

غضنفر میره بالای پل عابر پیاده داد می زنه حالا من خر،من نفهم، آخه شما اینجا رودخانه می بینید که اومدین روش پل زدین

.

.

غضنفر میره تو صف نون وایی، شاطره میگه: نون تا اینجا بیشتر نمیرسه، بقیه برن.
غضنفر میگه: ببخشید میشه جمعتر وایسین نون به ما هم برسه

.

.

به غضنفرمیگن با آدم و تهران یه جمله بساز میگه: آدما ممکنه تهرانى باشن ولى تهرانى ها ممکن نیست آدم باشن!!!



یک شنبه 10 دی 1391برچسب:, :: 23:23 ::  نويسنده : النا


این روزها خیلی دلم تنگ می شود...
دلم برای گریه های بی دلیل تنگ می شود.
دلم برای خنده های از ته دل تنگ می شود.
دلم برای همه بچه های خوب دنیا تنگ می شود.
دلم برای همه آدم های پاک و بی ریا تنگ می شود.
دلم برای همه مادربزرگ های پیر و مهربان تنگ می شود.
دلم برای همه لحظه های دلتنگی ام تنگ می شود.
دلم برای کودکانه ترین لحظه های شاد زندگی ام تنگ می شود.
دلم برای همه لحظه های بارانی سکوت و دعا تنگ می شود.
دلم برای همه چیزهای خوب خدا تنگ می شود.
این روزها خیلی دلم برای خدا تنگ می شود.



یک شنبه 10 دی 1391برچسب:, :: 23:21 ::  نويسنده : النا

تکیه به شونه هام نکن ...

 تکيه به شونه هام نکن من از تو افتاده ترم


ما که بهم نمي رسيم بسه ديگه بذار برم

کي گفته بود به جرم عشق يه عمري پرپرت کنم ؟

حيف تو نيست کنج قفس چادر غم سرت کنم ؟

من نه قلندر شبم نه قهرمان قصه ها

نه برده اي حلقه به گوش نه ناجي فرشته ها

من عاشقم همين و بس ، غصه نداره بي کسيم

قشنگيه قسمت ماست که ما به هم نمي رسيم
 



یک شنبه 10 دی 1391برچسب:, :: 22:44 ::  نويسنده : النا

 ﻣﺮﺩ ﻣﺴﻨﯽ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﭘﺴﺮ25ﺳﺎﻟﻪ ﺍﺵ ﺩﺭ ﻗﻄﺎﺭ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ.ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻣﺴﺎﻓﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ،ﻗﻄﺎﺭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺣﺮﮐﺖ ﮐﺮﺩ.ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﺷﺮﻭﻉ ﺣﺮﮐﺖ ﻗﻄﺎﺭ ﭘﺴﺮ25ﺳﺎﻟﻪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺷﻮﺭ ﻭ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﺷﺪ.ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻫﻮﺍﯼ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺣﺮﮐﺖ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻟﺬﺕ ﻟﻤﺲ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ،ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ:ﭘﺪﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ ﺩﺭﺧﺖ ﻫﺎ ﺣﺮﮐﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ. ﻣﺮﺩ ﻣﺴﻦ ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﭘﺴﺮﺵ ﺭﺍ ﺗﺤﺴﯿﻦ ﮐﺮﺩ. ﮐﻨﺎﺭ ﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﻥ ﺯﻭﺝ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯼ ﭘﺪﺭ ﻭ ﭘﺴﺮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺷﻨﯿﺪﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﭘﺴﺮ ﺟﻮﺍﻥ ﮐﻪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﯾﮏ ﮐﻮﺩﮎ5ﺳﺎﻟﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ،ﻣﺘﻌﺠﺐ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ.ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﺎ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ: ﭘﺪﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ،ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ،ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ ﻭ ﺍﺑﺮﻫﺎ ﺑﺎ ﻗﻄﺎﺭ ﺣﺮﮐﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ. ﺯﻭﺝ ﺟﻮﺍﻥ ﭘﺴﺮ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﻟﺴﻮﺯﯼ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ.ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪ. ﭼﻨﺪ ﻗﻄﺮﻩ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺭﻭﯼ ﺩﺳﺖ ﭘﺴﺮ ﺟﻮﺍﻥ ﭼﮑﯿﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻟﺬﺕ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻟﻤﺲ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ:ﭘﺪﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ.ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻣﯽ ﺑﺎﺭﺩ.ﺁﺏ ﺭﻭﯼ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﭼﮑﯿﺪ. ﺯﻭﺝ ﺟﻮﺍﻥ ﺩﯾﮕﺮ ﻃﺎﻗﺖ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻣﺮﺩ ﻣﺴﻦ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ:ﭼﺮﺍ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺪﺍﻭﺍﯼ ﭘﺴﺮﺗﺎﻥ ﺑﻪ ﭘﺰﺷﮏ ﻣﺮﺍﺟﻌﻪ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﺪ؟ ﻣﺮﺩ ﻣﺴﻦ ﮔﻔﺖ:ﻣﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻻﻥ ﺍﺯ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺑﺮ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﯾﻢ.ﺍﻣﺮﻭﺯ ﭘﺴﺮﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺑﺒﯿﻨﺪ...

پسر کوچکی در مزرعه ای دور دست زندگی می کرد هر روز صبح قبل از طلوع خورشید از خواب برمی خواست وتا شب به کارهای سخت روزانه مشغول بود

هم زمان با طلوع خورشید از نردها بالا می رفت تا کمی استراحت کند در دور دست ها خانه ای با پنجرهایی طلایی همواره نظرش را جلب می کرد و با خود فکر می کرد چقدر زندگی در آن خانه با آن وسایل شیک و مدرنی که باید داشته باشد لذت بخش و عالی خواهد بود . با خود می گفت : " اگر آنها قادرند پنجره های خود را از طلا بسازند پس سایر اسباب خانه حتما بسیار عالی خواهد بود . بالاخره یک روز به آنجا می روم و از نزدیک آن را می بینم ".....

یک روز پدر به پسرش گفت به جای او کارها را انجام می دهد و او می تواند در خانه بماند . پسر هم که فرصت را مناسب دید غذایی برداشت و به طرف آن خانه و پنجره های طلایی رهسپار شد .
راه بسیار طولانی تر از آن بود که تصورش را می کرد . بعد از ظهر بود که به آن جا رسید و با نزدیک شدن به خانه متوجه شد که از پنجره های طلایی خبری نیست و در عوض خانه ای رنگ و رو رفته و با نرده های شکسته دید . به سمت در قدیمی رفت و آن را به صدا در آورد . پسر بچه ای هم سن خودش در را گشود . سوال کرد که آیا او خانه پنجره طلایی را دیده است یا خیر ؟ پسرک پاسخ مثبت داد و او را به سمت ایوان برد . در حالی که آنجا می نشستند نگاهی به عقب انداختند و در انتهای همان مسیری که طی کرده بود و هم زمان با غروب آفتاب , خانه خودشان را دید که با پنجره های طلایی می درخشید.

در میان بنی اسرائیل عابدی بود. وی را گفتند:« فلان جا درختی است و قومی آن را می پرستند» عابد خشمگین شد، برخاست و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را برکند. ابلیس به صورت پیری ظاهر الصلاح، بر مسیر او مجسم شد، و گفت:« ای عابد، برگرد و به عبادت خود مشغول باش!» عابد گفت:« نه، بریدن درخت اولویت دارد» مشاجره بالا گرفت و درگیر شدند.

عابد بر ابلیس غالب آمد و وی را بر زمین کوفت و بر سینه اش نشست. ابلیس در این میان گفت:

«دست بدار تا سخنی بگویم، تو که پیامبر نیستی و خدا بر این کار تو را مامور ننموده است، به خانه برگرد، تا هر روز دو دینار زیر بالش تو نهم؛ با یکی معاش کن و دیگری را انفاق نما و این بهتر و صوابتر از کندن آن درخت است»؛ عابد با خود گفت :« راست می گوید، یکی از آن به صدقه دهم و آن دیگر هم به معاش صرف کنم» و برگشت.

بامداد دیگر روز، دو دینار دید و بر گرفت. روز دوم دو دینار دید و برگرفت. روز سوم هیچ نبود. خشمگین شد و تبر برگرفت. باز در همان نقطه، ابلیس پیش آمد و گفت:«کجا؟» عابد گفت:«تا آن درخت برکنم»؛ گفت«دروغ است، به خدا هرگز نتوانی کند» در جنگ آمدند. ابلیس عابد را بیفکند چون گنجشکی در دست! عابد گفت: « دست بدار تا برگردم. اما بگو چرا بار اول بر تو پیروز آمدم و اینک، در چنگ تو حقیر شدم؟»

ابلیس گفت:« آن وقت تو برای خدا خشمگین بودی و خدا مرا مسخر تو کرد، که هرکس کار برای خدا کند، مرا بر او غلبه نباشد؛ ولی این بار برای دنیا و دینار خشمگین شدی، پس مغلوب من گشتی»

نوشته شده در تاريخ ۱۳۸٩/۱٢/٢٤ توسط نریمان

روزی روزگاری در روستایی در هند؛ مردی به روستایی‌ها اعلام کرد که برای خرید هر میمون 20 دلار به آنها پول خواهد داد. روستایی‌ها هم که دیدند اطراف‌شان پر است از میمون؛ به جنگل رفتند و شروع به گرفتن‌شان کردند و مرد هم هزاران میمون به قیمت 20 دلار از آنها خرید ولی با کم شدن تعداد میمون‌ها روستایی‌ها دست از تلاش کشیدند. به همین خاطر مرد این‌بار پیشنهاد داد برای هر میمون به آنها 40 دلار خواهد پرداخت. با این شرایط روستایی‌ها فعالیت خود را از سر گرفتند. پس از مدتی موجودی باز هم کمتر و کمتر شد تا روستایی‌ان دست از کار کشیدند و برای کشاورزی سراغ کشتزارهای‌شان رفتند.

این بار پیشنهاد به 45 دلار رسید و...

در نتیجه تعداد میمون‌ها آن‌قدر کم شد که به سختی می‌شد میمونی برای گرفتن پیدا کرد. این‌بار نیز مرد تاجر ادعا کرد که برای خرید هر میمون60 دلار خواهد داد ولی چون برای کاری باید به شهر می‌رفت کارها را به شاگردش محول کرد تا از طرف او میمون‌ها را بخرد.
 
در غیاب تاجر، شاگرد به روستایی‌ها گفت: «این همه میمون در قفس را ببینید! من آنها را به 50 دلار به شما خواهم فروخت تا شما پس از بازگشت مرد آنها را به60 دلار به او بفروشید.» روستایی‌ها که [احتمالا مثل شما] وسوسه شده بودند پول‌های‌شان را روی هم گذاشتند و تمام میمون‌ها را خریدند... البته از آن به بعد دیگر کسی مرد تاجر و شاگردش را ندید و تنها روستایی‌ها ماندند و یک دنیا میمون.

نوشته شده در تاريخ ۱۳۸٩/۱٢/٢٤ توسط نریمان
چند روز پیشا وقتی‌ ما با مامانمان و بابایمان می رفتیم خونه عمه زهرا اینا یک تاکسی داشت می زد به پیکان بابایمان. بابایمان هم که آن روی سگش آمده بود بالا به آقاهه گفت؛ مگه کوری گوساله؟ آقاهه هم گفت؛ کور باباته یابو، پیاده می شم همچین می زنمت که به خر بگی‌ زن دایی، بابایمان هم گفت: برو بینیم بابا جوجه و عین قرقی پرید پایین ولی‌ آقاهه از بابایمان خیلی‌ گنده تر بود و بابایمان را مثل سگ کتک زد. بعدش مامانمان به بابایمان گفت؛ مگه کرم داری آخه؟ خرس گنده مجبوری عین خروس جنگی بپری به مردم؟

ما تلوزیون را هم که خیلی‌ حیوان نشان می دهد دوست می داریم، البته علی‌ آقا شوهر خاله مان می گوید که تلوزیون فقط شده راز بقا، قدیما که همش گربه و کوسه نشون می داد، حالا هم که یا اون مارمولک‌ها رو نشون می ده یا این بوزینه رو که عین اسب واسه ملت خالی‌ می‌بنده. ما فکر می‌کنیم که منظور علی‌ آقا کارتون پینوکیو باشه چون هم توش گربه نره داشت هم کوسه هم پینوکیو که دروغ می گفت.

فامیل های ما هم خیلی‌ حیوانات را دوست دارند، پارسال در عروسی‌ منوچهر پسر خاله مان که رفت قاطی‌ مرغ ها، شوهر خاله مان دو تا گوسفند آورد که ما با آن ها خیلی‌ بازی کردیم ولی‌ بعدش شوهر خاله مان همان وسط سرشان را برید! ما اولش خیلی‌ ترسیدیم ولی‌ بابایمان گفت چند تا عروسی‌ برویم عادت می‌کنیم، البته گوسفندها هم چیزی نگفتند وگذاشتند شوهر خاله مان سرشان را ببرد، حتما دردشان نیامد. ما نفهمیدیم چطور دردشان نیامده چون یکبار در کامپیوتر داداشمان یک فیلم دیدیم که دوتا آقا که هی‌ می گفتند الله اکبر سر یک آقا رو که نمی گفت الله اکبر بریدند و اون آقاهه خیلی‌ دردش اومد. و ما تصمیم گرفتیم که همیشه بگیم الله اکبر که یک وقت کسی‌ سر ما را نبرد.

ما نتیجه می گیریم : که خیلی‌ خوب شد که ما در ایران به دنیا آمدیم تا بتونیم هر روز از اسم حیوانات که نعمت خداوند هستند استفاده کنیم و آنها را در تلوزیون ببینیم در موردشان حرف بزنیم و عکس‌های آن ها را به دیوار بچسبانیم و به آن ها مهرورزی کنیم و نمی دانیم اگر در ایران به دنیا نیامده بودیم چه غلطی باید می کردیم

 



یک شنبه 10 دی 1391برچسب:, :: 22:41 ::  نويسنده : النا

 

نه به جنیفر لوپز

 

هیزم شکنی مشغول قطع کردن یه شاخه درخت بالای رودخونه بود، تبرش افتاد تو رودخونه.
وقتی در حال گریه کردن بود، یه فرشته اومد و ازش پرسید: چرا گریه می کنی؟
هیزم شکن گفت: تبرم توی رودخونه افتاده.
فرشته رفت و با یه تبر طلایی برگشت و از هیزم شکن پرسید:"آیا این تبر توست؟"
هیزم شکن جواب داد: "نه"
فرشته دوباره...

به زیر آب رفت و این بار با یه تبر نقره ای برگشت و پرسید: آیا این تبر توست؟
دوباره، هیزم شکن جواب داد: "نه".
فرشته باز هم به زیر آب رفت و این بار با یه تبر آهنی برگشت و پرسید: آیا این تبر توست؟
جواب داد: آره.
فرشته از صداقت مرد خوشحال شد و هر سه تبر را به اوداد و هیزم شکن خوشحال روانه خونه شد.
روزی دیگر هیزم شکن وقتی داشت با زنش کنار رودخونه راه می رفت زنش افتاد توی همان رودخانه. هیزم شکن داشت گریه می کرد که فرشته باز هم اومد و پرسید که چرا گریه می کنی؟ اوه فرشته، زنم افتاده توی آب.
فرشته رفت زیر آب و با جنیفر لوپز برگشت و پرسید: زنت اینه؟ هیزم شکن فریاد زد: آره!
فرشته عصبانی شد. " تو تقلب کردی، این نامردیه "
هیزم شکن جواب داد : اوه، فرشته من منو ببخش. سوء تفاهم شده. می دونی، اگه به جنیفر لوپز "نه" می گفتم تو می رفتی و با کاترین زتاجونز می اومدی.و باز هم اگه به کاترین زتاجونز "نه" میگفتم، تو می رفتی و با زن خودم می اومدی و من هم می گفتم آره. اونوقت تو هر سه تا رو به من می دادی. اما فرشته، من یه آدم فقیرم و توانایی نگهداری سه تا زن رو ندارم، و به همین دلیل بود که این بار گفتم آره.

 

 

 

 

 

خدا بهتر میداند

 

تنها بازمانده یک کشتی شکسته توسط جریان آب به یک جزیره دورافتاده برده شد، او با بیقراری به درگاه خداوند دعا می‌کرد تا او را نجات بخشد، او ساعتها به اقیانوس چشم می‌دوخت، تا شاید نشانی از کمک بیابد اما هیچ چیز به چشم نمی‌آمد.
سرآخر ناامید شد و تصمیم گرفت که کلبه ای کوچک خارج از ساحل بسازد ....

 

تا از خود و وسایل اندکش را بهتر محافظت نماید، روزی پس از آنکه از جستجوی غذا بازگشت، خانه کوچکش را در آتش یافت، دود به آسمان رفته بود، بدترین چیز ممکن رخ داده بود، او عصبانی و اندوهگین فریاد زد: «خدایا چگونه توانستی با من چنین کنی؟»

صبح روز بعد او با صدای یک کشتی که به جزیره نزدیک می‌شد از خواب برخاست، آن می‌آمد تا او را نجات دهد.

مرد از نجات دهندگانش پرسید: «چطور متوجه شدید که من اینجا هستم؟»
آنها در جواب گفتند: «ما علامت دودی را که فرستادی، دیدیم!»

 

 

 

 

 

فقر

روزی یک مرد ثروتمند، پسر بچه کوچکش را به یک ده برد تا به او نشان دهد مردمی که در آن جا زندگی می کنند چقدر فقیر هستند . آن ها یک روز و یک شب را در خانه محقر یک روستایی به سر بردند .
در راه بازگشت و در پایان سفر ، مرد از پسرش پرسید : نظرت در مورد مسافرت مان چه بود ؟
پسر پاسخ داد : عالی بود پدر !....

پدر پرسید : آیا به زندگی آن ها توجه کردی ؟
پسر پاسخ داد: فکر می کنم !
پدر پرسید : چه چیزی از این سفر یاد گرفتی ؟
پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت : فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آن ها چهار تا . ما در حیاط مان فانوس های تزئینی داریم و آن ها ستارگان را دارند . حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود اما باغ آن ها بی انتهاست !
در پایان حرف های پسر ، زبان مرد بند آمده بود . پسر اضافه کرد : متشکرم پدر که به من نشان دادی ما واقعأ چقدر فقیر هستیم !

 

 

 

حرف دلتو بزن

 

پسری یه دختری رو خیلی دوست داشت که توی یه سی دی فروشی کار میکرد. اما به دخترک در مورد عشقش هیچی نگفت. هر روز به اون فروشگاه میرفت و یک سی دی می خرید فقط بخاطر صحبت کردن با اون… بعد از یک ماه پسرک مرد… وقتی دخترک به خونه اون رفت و ازش خبر گرفت مادر

 

پسرک گفت که او مرده و اون رو به اتاق پسر برد… دخترک دید که تمامی سی دی ها باز نشده… دخترک گریه کرد و گریه کرد تا مرد… میدونی چرا گریه میکرد؟ چون تمام نامه های عاشقانه اش رو توی جعبه سی دی میگذاشت و به پسرک میداد!

 

 

 

 

 

سمعک

 

مردی متوجه شد که گوش همسرش سنگین شده و شنوایی اش کم شده است…

به نظرش رسید که همسرش باید سمعک بگذارد ولی نمی دانست این موضوع را چگونه با او درمیان بگذارد.
به این خاطر، نزد دکتر خانوادگی شان رفت و مشکل را با او درمیان گذاشت.
دکتر گفت: برای اینکه بتوانی دقیقتر به من بگویی که میزان ناشنوایی همسرت چقدر است، آزمایش ساده ای وجود دارد. این کار را انجام بده و جوابش را به من بگو…

« ابتدا در فاصله ۴ متری او بایست و با صدای معمولی، مطلبی را به او بگو. اگر نشنید، همین کار را در فاصله ۳ متری تکرار کن. بعد در ۲ متری و به همین ترتیب تا بالاخره جواب بدهد. »

آن شب همسر آن مرد در آشپزخانه سرگرم تهیه شام بود و خود او در اتاق پذیرایی نشسته بود. مرد به خودش گفت: الان فاصله ما حدود ۴ متر است. بگذار امتحان کنم.

سپس با صدای معمولی از همسرش پرسید:

« عزیزم ، شام چی داریم؟ »

جوابی نشنید بعد بلند شد و یک متر به جلوتر به سمت آشپزخانه رفت و همان سوال را دوباره پرسید و باز هم جوابی نشنید. بازهم جلوتر رفت و به درب آشپزخانه رسید. سوالش را تکرار کرد و بازهم جوابی نشنید. این بار جلوتر رفت و درست از پشت همسرش گفت:

« عزیزم شام چی داریم؟ »

و همسرش گفت:

« مگه کری؟! » برای چهارمین بار میگم: « خوراک مرغ » !!

 

 

 

 

 

عقل و تیز هوشی کودکانه

 

زمانی که نادر شاه افشار عزم تسخیر هندوستان داشته در راه کودکی را دید که به مکتب می‌رفت. از او پرسید: پسر جان چه می‌خوانی؟
قرآن.
- از کجای قرآن؟
- انا فتحنا….

نادر از پاسخ او بسیار خرسند شد و از شنیدن آیه فتح فال پیروزی زد.
سپس یک سکه زر به پسر داد اما پسر از گرفتن آن اباکرد.
نادر گفت: چر ا نمی گیری؟
گفت: مادرم مرا می‌زند می‌گوید تو این پول را دزدیده ای.
نادر گفت: به او بگو نادر داده است.
پسر گفت: مادرم باور نمی‌کند.
می‌گوید: نادر مردی سخاوتمند است. او اگر به تو پول می‌داد یک سکه نمی‌داد. زیاد می‌داد.
حرف او بر دل نادر نشست. یک مشت پول زر در دامن او ریخت.
از قضا چنانچه مشهور تاریخ است در آن سفر بر حریف خویش محمد شاه گورکانی پیروز شد

 

 

 

 

 

مردم چه میگویند؟(زندگی برای حرف مردم)

 


می خواستم به دنیا بیایم، در زایشگاه عمومی، پدر بزرگم به مادرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی. مادرم گفت: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

می خواستم به مدرسه بروم، مدرسه ی سر کوچه ی مان. مادرم گفت: فقط مدرسه ی غیر انتفاعی! پدرم گفت: چرا؟...مادرم گفت: مردم چه می گویند؟!...

به رشته ی انسانی علاقه داشتم. پدرم گفت: ...

فقط ریاضی! گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

با دختری روستایی می خواستم ازدواج کنم. خواهرم گفت: مگر من بمیرم. گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

می خواستم پول مراسم عروسی را سرمایه ی زندگی ام کنم. پدر و مادرم گفتند: مگر از روی نعش ما رد شوی. گفتم: چرا؟...گفتند: مردم چه می گویند؟!...

می خواستم به اندازه ی جیبم خانه ای در پایین شهر اجاره کنم. مادرم گفت: وای بر من. گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

اولین مهمانی بعد از عروسیمان بود. می خواستم ساده باشد و صمیمی. همسرم گفت: شکست، به همین زودی؟!...گفتم: چرا؟... گفت:مردم چه می گویند؟!...

می خواستم یک ماشین مدل پایین بخرم، در حد وسعم، تا عصای دستم باشد. زنم گفت: خدا مرگم دهد. گفتم: چرا؟... گفت: مردم چه می گویند؟!...

بچه ام می خواست به دنیا بیاید، در زایشگاه عمومی. پدرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی. گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

بچه ام می خواست به مدرسه برود، رشته ی تحصیلی اش را برگزیند، ازدواج کند... می خواستم بمیرم. بر سر قبرم بحث شد. پسرم گفت: پایین قبرستان. زنم جیغ کشید. دخترم گفت: چه شده؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

مُردم. برادرم برای مراسم ترحیمم مسجد ساده ای در نظر گرفت. خواهرم اشک ریخت و گفت: مردم چه می گویند؟!...

از طرف قبرستان سنگ قبر ساده ای بر سر مزارم گذاشتند. اما برادرم گفت: مردم چه می گویند؟!...

خودش سنگ قبری برایم سفارش داد که عکسم را رویش حک کردند. حالا من در اینجا در حفره ای تنگ خانه کرده ام و تمام سرمایه ام برای ادامه ی زندگی جمله ای بیش نیست: مردم چه می گویند؟!... مردمی که عمری نگران حرفهایشان بودم، لحظه ای نگران من نیستند

 

 

 

 

 

نشانه های زن و شوهر

 


زن و مرد از راهی می رفتند، ماموران آنها را دیدند وآنها را خواستند!
پرسیدند شما چه نسبتی با هم دارید؟
زن و مرد جواب دادند زن و شوهریم
ماموران مدرک خواستند،
زن و مرد گفتند نداریم !
ماموران گفتند چگونه باور کنیم که شما زن و شوهرید ؟!
زن و مرد گفتند ...

برای ثابت کردن این امرنشانه های فراوانی داریم ... !

اول اینکه آن افرادی که شما می گویید دست در دست هم می روند،
ما دستهایمان از هم جداست!

دوم، آنها هنگام راه رفتن و صحبت کردن به هم نگاه می کنند،
ما رویمان به طرف دیگریست!

سوم آنکه آنها هنگام صحبت کردن و راه رفتن،با هم با احساس حرف می زنند،
ما احساسی به هم نداریم!

چهارم آنکه آنها با هم بگو بخند می کنند،
می بینید که، ما غمگینیم!

پنجم، آنها چسبیده به هم راه می روند،
اما یکی ازما جلوترازدیگری می رود!

ششم آنکه آنها هنگام با هم بودن کیکی، بستنی ای، چیزی می خورند،
ما هیچ نمی خوریم!

هفتم، آنها هنگام با هم بودن بهترین لباسهایشان را می پوشند،
ما لباسهای کهنه تنمان است.. !

هشتم، ...

ماموران گفتند
خیلی خوب،
بروید،
بروید،..
فقط بروید ... !

 

 

 

 

 

ریاضی و خوشبختی زن ومرد

 


روزی از دانشمندی ریاضیدان  نظرش را درباره زن و مرد  پرسیدند.

جواب داد:....


اگر زن یا مرد دارای ( اخلاق) باشند پس مساوی هستند با عدد یک =1

اگر دارای (زیبایی) هم باشند پس یک صفر جلوی عدد یک میگذاریم =10....

اگر (پول) هم داشته باشند دوتا صفر جلوی عدد یک میگذاریم =100
اگر دارای (اصل و نصب) هم باشند پس سه تا صفر  جلوی عدد یک میگذاریم =1000
                                         
ولی اگر زمانی عدد یک رفت (اخلاق) چیزی به جز صفر باقی نمی ماند و صفر هم به تنهایی هیچ نیست ، پس آن انسان هیچ ارزشی نخواهد داشت.

 

 

 

 

 

وعده

 

پادشاهى در یک شب سرد زمستان از قصر خارج شد. هنگام بازگشت سرباز پیرى را دید که با لباسى اندک در سرما نگهبانى مى‌داد.
از او پرسید: آیا سردت نیست؟
نگهبان پیر گفت: چرا اى پادشاه اما لباس گرم ندارم و مجبورم تحمل کنم.
پادشاه گفت:....

من الان داخل قصر مى‌روم و مى‌گویم یکى از لباس‌هاى گرم مرا برایت بیاورند.
نگهبان ذوق زده شد و از پادشاه تشکر کرد. اما پادشاه به محض ورود به داخل قصر وعده‌اش را فراموش کرد.
صبح روز بعد جسد سرمازده پیرمرد را در حوالى قصر پیدا کردند، در حالى که در کنارش با خطى ناخوانا نوشته بود:
اى پادشاه من هر شب با همین لباس کم سرما را تحمل مى‌کردم اما وعده لباس گرم تو مرا از پاى درآورد!

 

 

 

 

 

شناخت شیطان

 


روزی روزگاری شیطان به فکر سفر افتاد. با خود عهد کرد تازمانی که
 انسانی نیابد که بتواند او را به حیرت وا دارد، از این سفر بر نگردد. نیم
دو جین روح را در خورجین ریخت. نان جویی بر داشت و به راه افتاد.
 رفت و رفت و رفت. هزاران فرسنگ راه رفت تا اینکه تردید در دلش
جوانه بست که شاید تصمیم غلطی گرفته باشد.
در هیچ کدام از جاده های دنیا به هیچ بنده ای که توجه او را جلب
کند ویا حتی کنجکاوی او را بر انگیزد، بر نخورد. دیگر داشت خسته
می شد. تصمیم گرفت به مکان مقدسی سر بزند؛ ولی حتی آنجا هم،
که همیشه مبارزه ای ریشه دار از زمانهای دور، علیه او جریان
داشت، هیچ چیز نتوانست حیرت زده اش کند. دلسرد و نا امید و
افسرده در سایه درختی  ایستاده بود که رهگذری گرما زده با
 کیفی بر دوش کنار او ایستاد. کمی که استراحت کرد خواست به
 رفتنش ادامه دهد. مرد قبل از اینکه به راه خود ادامه دهد، به او
گفت:"تو شیطان هستی!"
ابلیس حیرت زده پرسید:"از کجا فهمیدی؟!"
" از روی تجربه ام گفتم. ببین من فروشنده دوره گردم. خیلی سفر
می کنم و مردم را خوب می شناسم . در نتیجه در همین ده دقیقه
ای که اینجا هستیم، تو را شنا ختم. چون:
مثل کنه به من نچسبیدی، پس مزاحم یا گدا نیستی !
از آب و هوا شکایت نکردی، پس احمق نیستی !
به من حمله نکردی، پس راهزن نیستی !
به من حتی سلام نکردی، پس شخص محترمی نیستی !
از من نپرسیدی داخل کیفم چه دارم، پس فضول هم نیستی !
حالا که نه مزاحمی، نه احمق، نه راهزن، نه محترم، نه فضول پس
آدمیزاد نیستی ! هیچ کس نیستی ! پس خود شیطانی !"
شیطان با شنیدن این حرفها کلاه ازسر برداشت و کله اش را خاراند.
مرد با دست به پاها یش زد و گفت:"خوبه! تازه، شاخ هم که داری!"

 

 

 

 

 

تفاوت زن و مرد

 


مرد از راه می رسه
ناراحت و عبوس
زن:چی شده؟
مرد:هیچی ( و در دل از خدا می خواد که زنش بی خیال شه و بره پی کارش)
زن حرف مرد رو باور نمی کنه: یه چیزیت هست.بگو!
مرد برای اینکه اثبات کنه راست می گه ....

لبخند می زنه
زن اما "می فهمه"مرد دروغ میگه:راستشو بگو یه چیزیت هست
تلفن زنگ می زنه
دوست زن پشت خطه
ازش می خواد حاضر شه تا با هم برن استخر. از صبح قرارشو گذاشتن
مرد در دلش خدا خدا می کنه که زن زودتر بره
زن خطاب به دوستش: متاسفم عزیزم.جدا متاسفم که بدقولی می کنم.شوهرم ناراحته و نمی تونم تنهاش بذارم!
مرد داغون می شه
"می خواست تنها باشه"
...............................................................................
مرد از راه می رسه
زن ناراحت و عبوسه
مرد:چی شده؟
زن:هیچی ( و در دل از خدا می خواد که شوهرش برای فهمیدن مساله اصرار کنه و نازشو بکشه)
مرد حرف زن رو باور می کنه و می ره پی کارش
زن برای اینکه اثبات کنه دروغ می گه  دو قطره اشک می ریزه
مرد اما باز هم "نمی فهمه"زن دروغ میگه.
تلفن زنگ می زنه
دوست مرد پشت خطه
ازش می خواد حاضر شه تا با هم برن استخر. از صبح قرارشو گذاشتن
(زن در دلش خدا خدا می کنه که  مرد نره )
مرد خطاب به دوستش: الان راه می افتم!
زن داغون می شه
"نمی خواست تنها باشه"

 

 

 

 

 

راز خوشبختی زن و مرد

 

روزی یک زوج،بیست و پنجمین سالگرد ازداوجشان را جشن گرفتند.آنها در شهر مشهور شده بودند به خاطر اینکه در طول 25 سال حتی کوچکترین اختلافی با هم نداشتند.تو این مراسم سردبیرهای روزنامه های محلی هم جمع شده بودند تا علت مشهور بودنشون (راز خوشبختی شون رو) بفهمند.

سردبیر میگه:آقا واقعا باور کردنی نیست؟ یه همچین چیزی چطور ممکنه؟

شوهره روزای ماه عسل رو بیاد میاره و میگه:بعد از ازدواج برای ماه عسل به شمیلا رفتیم،اونجا ...

برای اسب سواری هر دو،دو تا اسب مختلف انتخاب کردیم.اسبی که من انتخاب کرده بودم خیلی خوب بود ولی اسب همسرم به نظر یه کم سرکش بود.سر راهمون اون اسب ناگهان پرید و همسرم رو زین انداخت .

همسرم خودشو جمع و جور کرد و به پشت اسب زد و گفت :"این بار اولته" دوباره سوار اسب شد و به راه افتاد.بعد یه مدتی دوباره همون اتفاق افتاد این بار همسرم نگاهی با آرامش به اسب انداخت و گفت:"این دومین بارت" بعد بازم راه افتادیم .وقتی که اسب برای سومین بار همسرم رو انداخت خیلی با آرامش تفنگشو از کیف برداشت و با آرامش شلیک کرد و اونو کشت.

سر همسرم داد کشیدم و گفتم :"چیکار کردی روانی؟ حیوان بیچاره رو کشتی!دیونه شدی؟"

همسرم با خونسردی یه نگاهی به من کرد و گفت:"این بار اولت بود

 

 

 

 

 

بوسه و سیلی خوردن

 

ژنرال و ستوان جوان زیردستش سوار قطار شدند. تنها صندلی های خالی در کوپه، روبروی خانمی جوان و زیبا و مادربزرگش بود. ژنرال و ستوان روبروی آن خانمها نشستند. قطار راه افتاد و وارد تونلی شد. حدود ده ثانیه تاریکی محض بود. در آن لحظات سکوت، کسانی که در کوپه بودند 2 چیز شنیدند: صدای بوسه و سیلی. هریک از افرادی که در کوپه بودند از اتفاقی که افتاده بود تعبیر خودش را داشت


خانم جوان در دل گفت: ...

از اینکه ستوان مرا بوسید خوشحال شدم اما از اینکه مادربزرگم او را کتک زد خیلی خجالت کشیدم

مادربزرگ به خود گفت: از اینکه آن جوانک نوه ام را بوسید کفرم درامد اما افتخار میکنم که نوه ام جرات تلافی کردن داشت

ژنرال آنجا نشسته بود و فکر کرد ستوان جسارت زیادی نشان داد که آن دختر را بوسید اما چرا اشتباهی من سیلی خوردم

ستوان تنها کسی بود که میدانست واقعا چه اتفاقی افتاده است. در آن لحظات تاریکی او فرصت را غنیمت شمرده که دختر زیبا را ببوسد و به زنرال سیلی بزند

 

 

 

 

 

ارزیابی خود

 

پسر کوچکی وارد مغازه ای شد، جعبه نوشابه را به سمت تلفن هل داد. بر روی جعبه رفت تا دستش به دکمه های تلفن برسد و شروع کرد به گرفتن شماره. مغازه دار متوجه پسر بود و به مکالماتش گوش می داد.
پسرک پرسید: «خانم، می توانم خواهش کنم کوتاه کردن چمن های حیاط خانه تان را به من بسپارید؟»
زن پاسخ داد: «کسی هست که این کار را برایم انجام می دهد.» 

پسرک گفت: «خانم، من این کار را با نصف قیمتی که او می دهد انجام خواهم داد.» ...
زن در جوابش گفت که از کار این فرد کاملا راضی است.
پسرک بیشتر اصرار کرد و پیشنهاد داد: «خانم، من پیاده رو و جدول جلوی خانه را هم برایتان جارو می کنم. در این صورت شما در یکشنبه زیباترین چمن را در کل شهر خواهید داشت.» مجددا زن پاسخش منفی بود.
پسرک در حالی که لبخندی بر لب داشت، گوشی را گذاشت. مغازه دار که به صحبت های او گوش داده بود به سمتش رفت و گفت: «پسر...، از رفتارت خوشم آمد؛ به خاطر اینکه روحیه خاص و خوبی داری دوست دارم کاری به تو بدهم.»

پسر جوان جواب داد: «نه ممنون، من فقط داشتم عملکردم را می سنجیدم. من همان کسی هستم که برای این خانم کار می کند.»

 

 

 

عشق نابینا

 

دختري بود نابينا
که از خودش تنفر داشت
که از تمام دنيا تنفر داشت
و فقط يکنفر را دوست داشت
دلداده اش را
و با او چنين گفته بود
« اگر روزي قادر به ديدن باشم
حتي اگر فقط براي يک لحظه بتوانم دنيا را ببينم
عروس **** گاه تو خواهم شد »

***
و چنين شد که آمد آن روزي
که يک نفر پيدا شد
که حاضر شود چشمهاي خودش را به دختر نابينا بدهد
و دختر آسمان را ديد و زمين را
رودخانه ها و درختها را
آدميان و پرنده ها را
و نفرت از روانش رخت بر بست

***
دلداده به ديدنش آمد
و ياد آورد وعده ديرينش شد :
« بيا و با من عروسي کن
ببين که سالهاي سال منتظرت مانده ام »

***
دختر برخود بلرزيد
و به زمزمه با خود گفت :
« اين چه بخت شومي است که مرا رها نمي کند ؟ »
دلداده اش هم نابينا بود
و دختر قاطعانه جواب داد:
قادر به همسري با او نيست

***
دلداده رو به ديگر سو کرد
که دختر اشکهايش را نبيند
و در حالي که از او دور مي شد گفت
« پس به من قول بده که مواظب چشمانم باشي »

 

 

 
 
 
 
 
    من که فراموش نکرده ام

 

 پیرمردی صبح زود از خانه اش بیرون آمد.پیاده رو در دست تعمیر بود به همین خاطر در خیابان شروع به راه رفتن کرد که ناگهان یک ماشین به او زد.مرد به زمین افتاد.مردم دورش جمع شدند واو را به بیمارستان رساندند. پس از پانسمان زخم ها، پرستاران به او گفتند که آماده عکسبرداری از استخوان بشود.پیرمرد در فکر فرو رفت.سپس بلند شد ولنگ لنگان به سمت در رفت و در همان حال گفت:"که عجله دارد ونیازی به عکسبرداری نیست" پرستاران سعی در قانع کردن او داشتند ولی موفق نشدند.برای همین از او دلیل عجله اش را پرسیدند. پیر مرد گفت:" زنم در خانه سالمندان است.من هر صبح به آنجا میروم وصبحانه را با او میخورم.نمیخواهم دیر شود!" پرستاری به او گفت:" شما نگران نباشید ما به او خبر میدهیم. که امروز دیرتر میرسید." پیرمرد جواب داد:"متاسفم.او بیماری فراموشی دارد ومتوجه چیزی نخواهد شد وحتی مرا هم نمیشناسد." پرستارها با تعجب پرسیدند: پس چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او میروید در حالی که شما را نمیشناسد؟"پیر مرد با صدای غمگین وآرام گفت:" اما من که او را مي شناسم

 

 

 

 

 

عشق که دلیل نمیخواد

 

یك بار دختری حین صحبت با پسری كه عاشقش بود، ازش پرسید

چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟

دلیلشو نمیدونم ...اما واقعا"*دوست دارم

تو هیچ دلیلی رو نمی تونی عنوان كنی... پس چطور دوستم داری؟

چطور میتونی بگی عاشقمی؟


من جدا"دلیلشو نمیدونم، اما میتونم بهت ثابت كنم


ثابت كنی؟ نه! من میخوام دلیلتو بگی


باشه.. باشه!!! میگم... چون تو خوشگلی،

صدات گرم و خواستنیه،

همیشه بهم اهمیت میدی،

دوست داشتنی هستی،

با ملاحظه هستی،

بخاطر لبخندت،

دختر از جوابهای اون خیلی راضی و قانع شد

متاسفانه، چند روز بعد، اون دختر تصادف وحشتناكی كرد و به حالت كما رفت

پسر نامه ای رو كنارش گذاشت با این مضمون


عزیزم، گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم اما حالا كه نمیتونی حرف بزنی، میتونی؟

نه ! پس دیگه نمیتونم عاشقت بمونم

گفتم بخاطر اهمیت دادن ها و مراقبت كردن هات دوست دارم اما حالا كه نمیتونی برام اونجوری باشی، پس منم نمیتونم دوست داشته باشم

گفتم واسه لبخندات، برای حركاتت عاشقتم
اما حالا نه میتونی بخندی نه حركت كنی پس منم نمیتونم عاشقت باشم


اگه عشق همیشه یه دلیل میخواد مثل همین الان، پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشق تو بودن وجود نداره

عشق دلیل میخواد؟

نه!معلومه كه نه!!

پس من هنوز هم عاشقتم                         ((  نظر شما چیه))

 

 

 

 

 

زوج دیوانگی وعشق

 

زمان های قديم٬ وقتی هنوز راه بشر به زمين باز نشده بود. فضيلت ها و تباهی ها دور هم جمع شده بودند.

 

ذکاوت گفت بياييد بازی کنيم. مثل قايم باشک!

 

ديوانگی فرياد زد: آره قبوله من چشم می زارم!

 

چون کسی نمی خواست دنبال ديوانگی بگردد٬‌ همه قبول کردند.

 

ديوانگی چشم هايش را بست و شروع به شمردن کرد: يک٬ ... دو٬ ... سه٬ ... !

 

همه به دنبال جايی بودند که قايم بشوند.

 

نظافت خودش را به شاخ ماه آويزان کرد.

 

خيانت خودش را داخل انبوهی از زباله ها مخفی کرد.

 

اصالت به ميان ابر ها رفت.

 

هوس به مرکز زمين راه افتاد.

 

دروغ که می گفت به اعماق کوير خواهد رفت٬ به اعماق دريا رفت.

 

طعم داخل يک سيب سرخ قرار گرفت.

 

حسادت هم رفت داخل يک چاه عميق.

 

آرام آرام همه قايم شده بودند و

 

ديوانگی همچنان می شمرد: هفتادو سه٬ هفتادو چهار٬ ...

 

اما عشق هنوز معطل بود و نمی دانست به کجا برود.

 

تعجبی هم ندارد. قايم کردن عشق خيلی سخت است.

 

ديوانگی داشت به عدد ۱۰۰ نزديک می شد٬ که عشق رفت وسط يک دسته گل رز آرام نشت.

 

ديوانگی فرياد زد: دارم ميام. دارم ميام ...

 

همان اول کار تنبلی را ديد. تنبلی اصلا تلاش نکرده بود تا قايم شود.

 

بعد هم نظافت را يافت. خلاصه نوبت به ديگران رسيد. اما از عشق خبری نبود.

 

ديوانگی ديگر خسته شده بود که حسادت حسوديش گرفت و آرام در گوش او گفت: عشق در آن سوی گل رز مخفی شده است.

 

ديوانگی با هيجان زيادی يک شاخه  از درخت کند و آن را با تمام قدرت داخل گل های رز فرو برد.

 

صدای ناله ای بلند شد.

 

عشق از داخل شاخه ها بيرون آمد٬ دست هايش را جلوی صورتش گرفته بود و از بين انگشتانش خون می ريخت.

 

شاخهء درخت٬ چشمان عشق را کور کرده بود.

 

ديوانگی که خيلی ترسيده بود با شرمندگی گفت

 

حالا من چی کار کنم؟ چگونه می توانم جبران کنم؟

 

عشق جواب داد: مهم نيست دوست من٬ تو ديگه نميتونی کاری بکنی٬ فقط ازت خواهش می کنم از اين به بعد يار من باش.

 

همه جا همراهم باش تا راه را گم نکنم.

 

و از همان روز تا هميشه عشق و ديوانگی همراه يکديگر به احساس تمام آدم های عاشق سرک می کشند ...

 

 

 



یک شنبه 10 دی 1391برچسب:, :: 22:37 ::  نويسنده : النا

عشق و آرامش
استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد می‌زنیم؟ چرا مردم هنگامى كه خشمگین هستند صدایشان را بلند می‌كنند و سر هم داد می‌كشند؟

شاگردان فكرى كردند و یكى از آنها گفت: چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست می‌دهیم.

استاد پرسید: این كه آرامشمان را از دست می‌دهیم درست است امّا چرا با وجودى كه طرف مقابل كنارمان قرار دارد داد می‌زنیم؟ آیا نمی‌توان با صداى ملایم صحبت كرد؟ چرا هنگامى كه خشمگین هستیم داد می‌زنیم؟

شاگردان هر كدام جواب‌هایى دادند امّا پاسخ‌هاى هیچكدام استاد را راضى نكرد...

سرانجام او چنین توضیح داد: هنگامى كه دو نفر از دست یكدیگر عصبانى هستند، قلب‌هایشان از یكدیگر فاصله می‌گیرد. آنها براى این كه فاصله را جبران كنند مجبورند كه داد بزنند. هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آنها باید صدایشان را بلندتر كنند.

سپس استاد پرسید: هنگامى كه دو نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقى می‌افتد؟

آنها سر هم داد نمی‌زنند بلكه خیلى به آرامى با هم صحبت می‌كنند.

چرا؟ چون قلب‌هایشان خیلى به هم نزدیك است. فاصله قلب‌هاشان بسیار كم است.

استاد ادامه داد: هنگامى كه عشقشان به یكدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى می‌افتد؟

آنها حتى حرف معمولى هم با هم نمی‌زنند و فقط در گوش هم نجوا می‌كنند و عشقشان باز هم به یكدیگر بیشتر می‌شود.

سرانجام، حتى از نجوا كردن هم بی‌نیاز می‌شوند و فقط به یكدیگر نگاه می‌كنند!

این هنگامى است كه دیگر هیچ فاصله‌اى بین قلب‌هاى آن‌ها باقى نمانده باشد... :heart::heart::heart:


------------------------------------------------------------------------------------------------------------

و من اینو می دونستم
وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو “داداشی” صدا می کرد .
به اون خیره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه . اما اون توجهی به این مساله نمیکرد .
آخر کلاس پیش من اومد و جزوه جلسه پیش رو خواست . من جزومو بهش دادم .بهم گفت:”متشکرم”.

میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط “داداشی” باشم . من عاشقشم . امامن خیلی خجالتی هستم ….. علتش رو نمیدونم .
تلفن زنگ زد .خودش بود . گریه می کرد. دوستش قلبش رو شکسته بود. از من خواست که برم پیشش. نمیخواست تنها باشه. من هم اینکار رو کردم. وقتی کنارش نشسته بودم. تمام فکرم متوجه اون چشمهای معصومش بود. آرزو میکردم که عشقش متعلق به من باشه. بعد از ۲ ساعت دیدن فیلم و خوردن ۳ بسته چیپس ، خواست بره که بخوابه ، به من نگاه کرد و گفت :”متشکرم ” .
روز قبل از جشن دانشگاه پیش من اومد. گفت :”قرارم بهم خورده ، اون نمیخواد با من بیاد” .
من با کسی قرار نداشتم. ترم گذشته ما به هم قول داده بودیم که اگه زمانی هیچکدوممون برای مراسمی پارتنر نداشتیم با هم دیگه باشیم ، درست مثل یه “خواهر و برادر” . ما هم با هم به جشن رفتیم. جشن به پایان رسید . من پشت سر اون ، کنار در خروجی ، ایستاده بودم ، تمام هوش و حواسم به اون لبخند زیبا و اون چشمان همچون کریستالش بود. آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه ، اما اون مثل من فکر نمی کرد و من این رو میدونستم ، به من گفت :”متشکرم ، شب خیلی خوبی داشتیم ” .
یه روز گذشت ، سپس یک هفته ، یک سال … قبل از اینکه بتونم حرف دلم رو بزنم روز فارغ التحصیلی فرا رسید ، من به اون نگاه می کردم که درست مثل فرشته ها روی صحنه رفته بود تا مدرکش رو بگیره. میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون به من توجهی نمی کرد ، و من اینو میدونستم ، قبل از اینکه خونه بره به سمت من اومد ، با همون لباس و کلاه فارغ التحصیلی ، با وقار خاص و آروم گفت تو بهترین داداشی دنیا هستی ، متشکرم.
میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط “داداشی” باشم . من عاشقشم . امامن خیلی خجالتی هستم ….. علتش رو نمیدونم .
نشستم روی صندلی ، صندلی ساقدوش ، اون دختره حالا داره ازدواج میکنه ، من دیدم که “بله” رو گفت و وارد زندگی جدیدی شد. با مرد دیگه ای ازدواج کرد. من میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون اینطوری فکر نمی کرد و من اینو میدونستم ، اما قبل از اینکه بره رو به من کرد و گفت ” تو اومدی ؟ متشکرم
سالهای خیلی زیادی گذشت . به تابوتی نگاه میکنم که دختری که من رو داداشی خودش میدونست توی اون خوابیده ، فقط دوستان دوران تحصیلش دور تابوت هستند ، یه نفر داره دفتر خاطراتش رو میخونه،دختری که در دوران تحصیل اون رو نوشته. این چیزی هست که اون نوشته بود:
تمام توجهم به اون بود. آرزو میکردم که عشقش برای من باشه. اما اون توجهی به این موضوع نداشت و من اینو میدونستم. من میخواستم بهش بگم ، میخواستم که بدونه که نمی خوام فقط برای من یه داداشی باشه. من عاشقش هستم. اما …. من خجالتی ام … نمی‌دونم … همیشه آرزو داشتم که به من بگه دوستم داره. ….
ای کاش این کار رو کرده بودم ……………..”ا
شاید شبیه قصه ی من باشه : آخه من خجالت می کشم بهت بگم.. .Sad
:heart::a (8)::a (35):Sad
------------------------------------------------------------------------------------------------------------

دختر و پیرمرد
فاصله دختر تا پیر مرد یک نفر بود ؛ روی نیمکتی چوبی ؛ روبه روی یک آب نمای سنگی .
پیرمرد از دختر پرسید :
-
غمگینی؟
-
نه .
-
مطمئنی ؟
-
نه .
-
چرا گریه می کنی ؟
-
دوستام منو دوست ندارن .
-
چرا ؟
-
جون قشنگ نیستم .
-
قبلا اینو به تو گفتن ؟
-
نه .
-
ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که من تا حالا دیدم .
-
راست می گی ؟
-
از ته قلبم آره
دخترک بلند شد پیرمرد را بوسید و به طرف دوستاش دوید ؛ شاد شاد.
چند دقیقه بعد پیر مرد اشک هاش را پاک کرد ؛ کیفش را باز کرد ؛ عصای سفیدش را بیرون آورد و رفت !!!

------------------------------------------------------------------------------------------------------------

عروسک بافتنی
زن وشوهری بیش از 60 سال بایکدیگر زندگی مشترک داشتند.آنها همه چیز را به طور مساوی بین خود تقسیم کرده بودند.در مورد همه چیز باهم صحبت می کردند وهیچ چیز را از یکدیگر پنهان نمی کردند مگر یک چیز:یک جعبه کفش در بالای کمد پیرزن بود که از شوهرش خواسته بود هرگز آن را باز نکند ودر مورد آن هم چیزی نپرسد
در همه این سالها پیرمرد آن را نادیده گرفته بود اما بالاخره یک روز پیرزن به بستر بیماری افتاد وپزشکان از او قطع امید کردند.در حالی که با یکدیگر امور باقی را رفع ورجوع می کردند پیر مرد جعبه کفش را آوردونزد همسرش برد
پیرزن تصدیق کرد که وقت آن رسیده است که همه چیز را در مورد جعبه به شوهرش بگوید.پس از او خواست تا در جعبه را باز کند .وقتی پیرمرد در جعبه را باز کرد دو عروسک بافتنی ومقداری پول به مبلغ 95 هزار دلار پیدا کرد پیرمرد دراین باره از همسرش سوال نمود.
پیرزن گفت :هنگامی که ما قول وقرار ازدواج گذاشتیم مادربزرگم به من گفت که راز خوشبختی زندگی مشترک در این است که هیچ وقت مشاجره نکنید او به من گفت که هروقت از دست توعصبانی شدم ساکت بمانم ویک عروسک ببافم.
پیرمرد به شدت تحت تاثیر قرار گرفت وسعی کرد اشک هایش سرازیر نشود فقط دو عروسک در جعبه بود پس همسرش فقط دو بار در طول زندگی مشترکشان از دست او رنجیده بود از این بابت در دلش شادمان شد پس رو به همسرش کرد وگفت این همه پول چطور؟پس اینها ازکجا آمده؟
پیرزن در پاسخ گفت :آه عزیزم این پولی است که از فروش عروسک ها به دست اورده ام

------------------------------------------------------------------------------------------------------------

حتما حتما اینو بخونید خیلی قشنگه
وقتی 15 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم ...صورتت از شرم قرمز شد و سرت رو به زیر انداختی و لبخند زدی...
وقتی که 20 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم
سرت رو روی شونه هام گذاشتی و دستم رو تو دستات گرفتی انگار از این که منو از دست بدی وحشت داشتی
وقتی که 25 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم ..
صبحانه مو آماده کردی وبرام آوردی ..پیشونیم رو بوسیدی و
گفتی بهتره عجله کنی ..داره دیرت می شه
وقتی 30 سالت شد و من بهت گفتم دوستت دارم ..بهم گفتی اگه راستی راستی دوستم داری
.
بعد از کارت زود بیا خونه
وقتی 40 ساله شدی و من بهت گفتم که دوستت دارم
تو داشتی میز شام رو تمیز می کردی و گفتی .باشه عزیزم ولی الان وقت اینه که بری
تو درسها به بچه مون کمک کنی
وقتی که 50 سالت شد و من بهت گفتم که دوستت دارم تو همونجور که بافتنی می بافتی
بهم نکاه کردی و خندیدی وقتی 60 سالت شد بهت گفتم که چقدر دوستت دارم و تو به من لبخند زدی... وقتی که 70 ساله شدی و من بهت گفتم دوستت دارم در حالی که روی صندلی راحتیمون نشسته بودیم من نامه های عاشقانه ات رو که 50 سال پیش برای من نوشته بودی رو می خوندم و دستامون تو دست هم بود
وقتی که 80 سالت شد ..این تو بودی که گفتی که من رو دوست داری..
نتونستم چیزی بگم ..فقط اشک در چشمام جمع شد
اون روز بهترین روز زندگی من بود ..چون تو هم گفتی که منو دوست داری

------------------------------------------
به کسی که دوستش داری بگو که چقدر بهش علاقه داری
و چقدر در زندگی براش ارزش قائل هستی
چون زمانی که از دستش بدی
مهم نیست که چقدر بلند فریاد بزنی
اون دیگر صدایت را نخواهد شنید
:a (8)::a (8)::a (35)::heart:



شنبه 9 دی 1391برچسب:, :: 19:46 ::  نويسنده : النا

در نگاه ات همه ی مهربانی هاست:
قاصدی که زندگی را خبر می دهد.
و در سکوت ات همه ی صداها:
فریادی که بودن را تجربه می کند.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
کوه با نخستین سنگ ها آغاز می شود
و انسان با نخستین درد.
در من زندانی ستمگری بود
که به آواز زنجیرش خو نمی کرد-
من با نخستین نگاه تو آغاز شدم.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *


تو که ای؟ سرو آزاده ی من
نور چشم خدا داده من
چشم تو، جام من، باده ی من
تو امیدم، توانم، بقایم.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
سالها دل بمهر تو بستم
پشت خود را ز غمها شکستم
نیمه شبها براهت نشستم
تا شود از تو روشن سرایم .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
چون روی بامدادان ز پیشم
غمزده، خسته جان، دلپریشم
بی خبر از دل و جان خویشم
همدم غم، اسیر بلایم .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
تا که شب سوی من باز گردی
بادل خسته همراز گردی
همدم جان ناساز گردی
بر فلک هست، دست دعایم .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
من ز دنیا، تو را برگزیدم
رنج بی حد بپایت کشیدم
تا شود سبز، باغ امیدم ـ
جان ز تن رفت و نیرو ز پایم .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
زندگی بی تو، شوری ندارد
بی تو جانم سروری ندارد
چشم من بی تو نوری ندارد
ای جمال تو نور و ضیایم .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
یادم آید یکی نیمه شب بود
در تن و جان تو سوز تب بود
جان من زین مصیبت بلب بود
شاهدم گریه ها یهایم .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
بی خبر بودی از زاری من
غافل از رنج بیداری من
فارغ از درد و غمخواری من
و آنهمه ندبه و ناله هایم .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
بودی آن عهدها خاکبیزان
میخرامیدی افتان و خیزان
من بدنبال تو اشکریزان
تا که در پای تو سر بسایم
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
بود آن روزگاران، شبانم
نرگسی مست تر از شرابم
سیمگون سینه، چون ماهتابم
رفت از کف جمال و صفایم .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
بلبل من! نوای تو خواهم
عمر را در هوای تو خواهم
زندگی را برای تو خواهم
تو بپائی اگر من نپایم .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
دست ات را به من بده
دست های تو با من آشناست
ای دیر یافته با تو سخن می گویم
به سان ابر که با توفان
به سان علف که با صحرا
به سان باران که با دریا
به سان پرنده که با بهار
به سان درخت که با جنگل سخن می گوید
زیرا که من
ریشه های تورا دریافته ام
زیرا که صدای من
با صدای تو آشناست.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
شانه ات مجاب ام می کند
در بستری که عشق
تشنه گی ست
زلال شانه های ات
هم چنان ام عطش می دهد
در بستری که عشق
مجاب اش کرده است.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
تـن تـو آهـنگی است
و تـن من کلمه ای است
که در آن می نـشیند
تا نـغمه ای در وجود آیـد
سروده ی که تـداوم را می تـپد
در نگاهت همه ی مهـربـانی هاست:
قـاصدی که زنـدگی را خبر می دهد.
و در سکـوتـت همه صداها
فـریـادی که بـودن را
تـجربـه می کـند.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
عـشق
خـاطره یی ست به انتـظار ِ حـدوث و تـجـدد نـشسته٬
چـرا کـه آنـان اکـنون هـر دو خـفـته انـد.
در ایـن سوی بـستر
مـردی و
زنـی
در آن سـوی.
تــندبـادی بـر درگـاه و
تـندبـاری بـر بـام.
مـردی و
زنـی
خـفته.و در انتـظار ِ تـکرار و حـدوث
عــشقی
خـسته.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
با درودی به خانه می آیی و
با بدرودی
خانه را ترک می گویی
ای سازنده!
لحظه ی ِ عمر ِ من
به جز فاصله یِ میان این درود و بدرود نیست:
این آن لحظه ی ِ واقعی ست
که لحظه ی ِ دیگر را انتظار می کشد.
نوسانی در لنگر ساعت است
که لنگر را با نوسانی دیگر به کار می کشد.
گامی است پیش از گامی دیگر
که جاده را بیدار می کند.
تداومی است که زمان مرا می سازد
لحظه ای است که عمر ِ مرا سرشار می کند.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
اشک رازیست
لبخند رازیست
عشق رازیست
اشک آن شب لبخند عشقم بود
قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی که چنان بدانی…
من درد مشترکم
مرا فریاد کن.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
آنگاه بانوی پر غرور عشق خود را دیدم
در آستانه پر نیلوفر،
که به آسمان بارانی می اندیشید
وآنگاه بانوی پر غرور عشق خود را دیدم
در آستانه پر نیلوفر باران،
که پیرهنش دستخوش بادی شوخ بود
و آنگاه بانوی پر غرور باران را
در آستانه نیلوفرها،
که از سفر دشوار آسمان باز می آمد.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
من کیم؟ گنج مهر و وفایم
من کیم؟ آسمان سخایم
من کیم؟ چهره یی آشنایم
مادرم، جلوه گاه خدایم
من کیم؟ عاشق روی فرزند
جان من پر کشد سوی فرزند
بر نخیزد دل از کوی فرزند
عاشقم، عاشقی مبتلایم



شنبه 9 دی 1391برچسب:, :: 19:43 ::  نويسنده : النا

بانت به ظرافت شعر شهوانی ترین بوسه ها را به شرمی چنان مبدل می کند که جاندار غار نشین از آن سود می جوید.

 

 

تا به صورت انسان درایدشاملو
و گونه هایت
با دو شیار مّورب
که غرور ترا هدایت می کنند و
سرنوشت مرا
که شب را تحمل کرده ام
بی آن که به انتظار صبح
مسلح بوده باشم،
و بکارتی سر بلند را
از روسپیخانه های داد و ستد
سر به مهر باز آورده م

هرگز کسی این گونه فجیع به کشتن خود برنخاست
که من به زندگی نشستم!

و چشمانت راز آتش است

و عشقت پیروزی آدمی ست
هنگامی که به جنگ تقدیر می شتابد

و آغوشت
اندک جائی برای زیستن
اندک جائی برای مردن
و گریز از شهر
که به هزار انگشت
به وقاحت
پاکی آسمان را متهم می کند
کوه با نخستین سنگ ها آغاز می شود
و انسان با نخستین درد

در من زندانی ستمگری بود
که به آواز زنجیرش خو نمی کرد -
من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

توفان ها
در رقص عظیم تو
به شکوهمندی
نی لبکی می نوازند،
و ترانه رگ هایت
آفتاب همیشه را طالع می کند

بگذار چنان از خواب بر ایم
که کوچه های شهر
حضور مرا دریابند
دستانت آشتی است
ودوستانی که یاری می دهند
تا دشمنی
از یاد برده شود
پیشانیت ایینه ای بلند است
تابناک و بلند،
که خواهران هفتگانه در آن می نگرند
تا به زیبایی خویش دست یابند

دو پرنده بی طاقت در سینه ات آوازمی خوانند
تابستان از کدامین راه فرا خواهد رسید
تا عطش
آب ها را گوارا تر کند؟

تا در آیینه پدیدار آئی
عمری دراز در آن نگریستم
من برکه ها ودریا ها را گریستم
ای پری وار درقالب آدمی
که پیکرت جزدر خلواره ناراستی نمی سوزد!
حضورت بهشتی است
که گریز از جهنم را توجیه می کند،
دریائی که مرا در خود غرق می کند
تا از همه گناهان ودروغ
شسته شوم
وسپیده دم با دستهایت بیدارمی شود
 



امشب سرآن دارم . تا با تو سخن گویم راه تو بپویم من . اسرار تو راجویم

امشب به درت خواهم . تاصبح همی کوبم تا خود به درآئی زان . عطرت به صفا بویم

امشب زغمم تاصبح . حرف دل خود گویم پیمانه به پیش آری . تا باز کنی رویم

امشب زمیت نوشم . تا مست کند آن می، من را که گنه کردم . بسیار مدد جویم

امشب به سرم می زن . بی خود ز خودم گردان زیرا که ز رویت من . بسیار شرم رویم

امشب به درت کوبم . تا بازکنی در را می کوبم و می خواهم . دست از گنهم شویم

امشب در لطفت را . بگشا زبرم جانا مردانه تو را گویم . راهت به لقا پویم

امشب زمیت ساقی . مستم توچنان گردان تا بازشوم عبدت . کفران نشودخویم

امشب که نهم برسر. قرآن تو را تا صبح، خواهم که به درگاهت . آشفته کنم مویم

امشب ز تو می خواهم . تاعفوکنی من را زین رو به درت تا صبح . خاک ازتوبه می سویم

امشب بپوشم جوشن . با خواندن نامت من یارب زبلاهایت . ایمن بنما کویم!



شنبه 9 دی 1391برچسب:, :: 11:47 ::  نويسنده : النا

یاد اون روزا که شروع آشنائی بود ..شروع آشنائی همیشه جالبه ولی زود گذره ...

گفتمش : دل می خری ؟

برسید چند؟

گفتمش : دل مال تو، تنها بخند !

خنده کرد و دل زدستانم ربود

تا به خود باز آمدم او رفته بود

دل ز دستش روی خاک افتاده بود

جای بایش روی دل جا مانده بود ......


اما همیشه هر شروعی پابانی هم داره .. پایان تلخی که هر روزش بد تر از مرگه ولی با گذشت زمان اون تلخی هم برات طعم شیرینی داره ،


می روم خسته و افسرده و زار

سوی منزلگه ويرانه خويش

بخدا می برم از شهر شما

دل شوريده و ديوانه خويش

می برم، تا كه در آن نقطه دور

شستشويش دهم از رنگ گناه

شستشويش دهم از لكه عشق

زينهمه خواهش بيجا و تباه

همه چیز تموم میشه و سه تا چیر باقی میمونه

تجربه و خاطره و گذر عم
ر





وقتی به گذر عمرم نگاه میکنم می بینم که ..... کاش هنوز 15 سالم بود تا اشتباهاتم رو تکرار نمی کردم ولی اینم می دونم 5-6 ساله دیگه هم به میگم کاش 25 سالم بود تا اشتبا......
سالهاس که سنگینی گذر ثانیه ها روی دوشم حس میکنم



وقتی به خودم فکر میکنم می بینم این ترانه ابی چقدر باهام صادقه

مثله پروانه ای در مشت
چه آسون میشه ما رو کشت




اما خیلی وقته تصمیم گرفتم که به راحتی کشته نشم .

به خاطره همین دیگه بوم خاطراتم رو روبروی نقاش نمی ذارم
تا به آرامی آغاز به مردنم کنم .



شنبه 9 دی 1391برچسب:, :: 11:46 ::  نويسنده : النا

از زندگی از این همه تکرار خسته ام

از های و هوی کوچه و بازار خسته ام

دلگیرم از ستاره و آزرده ام ز ماه

امشب دگر ز هر که و هر کار خسته ام

دل خسته سوی خانه ، تن خسته می کشم

آوخ ... کزین حصار دل آزار خسته ام

بیزارم از خموشی تقویم روی میز

وز دنگ دنگ ساعت دیوار خسته ام

از او که گفت یار تو هستم ولی نبود

تنها و دل گرفته و بیزار و بی امید

از حال من مپرس که بسیار خسته ام



شنبه 9 دی 1391برچسب:, :: 11:45 ::  نويسنده : النا

عـاصی شدم ، بریـده ام از اینهمه عـذاب

از گـریـه هـای هـرشبـه ام روی رختـخواب

ده سال مـی شود کـه بـرایـم غـریبـه ای

ده سال مـی شود کـه خـرابـم...فقـط خـراب

شایـد تـو هـم شبیـه دلـم درد می کشی

شاید تـو هـم همیشـه خـودت را زدی بـه خـواب

از مـن چـه دیـده ای کـه رهـایـم نمی کنـی؟

جـز بیقـراری و غـم و انـدوه و اعتصـاب؟

جــز فکـرهـای منفـی و تصمیـم هـای بـد

جـز قـرصهـای صـورتـی ضـد اضطـراب؟

اصـلا تـو بـهترین بشـری!!مـن بـدم بـدم!

بگـذار تـا فرو بـروم تــــوی منــجلاب



شنبه 9 دی 1391برچسب:, :: 11:43 ::  نويسنده : النا

دنبال وجهی می گردم
که تمثیل تو باشد
زلالی چشم هات
بی پایانی آسمان
مهربانی دست هات
...
نوازش گندمزار
و همین چیزهای بی پایان.
نمی دانستم دلتنگیت
قلبم را مچاله می کند
نمی دانستم وگرنه
از راه دیگری
جلو راهت سبز می شدم
تمهیدی، تولد دوباره ای، فکری
تا دوباره
در شمایلی دیگر
عاشقت شوم.
گفته بودم دوستت دارم؟



شنبه 9 دی 1391برچسب:, :: 11:41 ::  نويسنده : النا

خانه ات زيباست

نقش هايت همه سحرانگيز است

پرده هايت همه از جنس حرير

خانه اما بي عشق ، جاي خنديدن نيست

جاي ماندن هم نيست

بايد از كوچه گذشت

به خيابان پيوست

و  تكاپوي كنان

عشق را  بر لب جوي و گذر عمر و خيابان جوئيد

عشق بي همهمه در بطن تحرك جاريست

*****

تن تماميت زيبايي پيراهن نيست

مهرباني با تن، مثل يك جامه بهم نزديكند

و اگر ميخواهيم روزهامان

همه با شبهامان

طرحي از عاطفه با هم ريزند

گاهگاهي بايد

به سر سفرهء دل بنشينيم

قرص ناني بخوريم

از سر سفرهء عشق

گامهامان بايد

همهء فاصله ها را امروز

كوتاه كنند

و سر انگشت تفاهم هر روز

نقب در نقب دري بگشايد

دري از عشق به باغ گل سرخ

"و بينديشيم بر واژهء "دوستت دارم



شنبه 9 دی 1391برچسب:, :: 10:38 ::  نويسنده : النا

لمس تن تو شهوت است و گناه
حتی اگر خدا عقدمان را ببندد....
داغی لبت جهنم من است
حتی اگر فرشتگان سرود نیکبختی بخوانند...
هم آغوشی با تو هم خوابگی چرک آلودیست
حتی اگر خانه خدا خوابگاهمان باشید....
فرزندمان حرام نطفه تربن کودک زمین است
حتی اگر تو مریم باشی و روح القدس خاتون من.....
حتی اگر هزار سال عاشق تو باشم
یک بوسه ، یک نگاه ، حتی حرامم باد

اگر تو عاشـــقم نباشــــی






شنبه 9 دی 1391برچسب:, :: 9:52 ::  نويسنده : النا

روزگاری مردم دنیا دلشان درد نداشت

 

هر کس غصه ی اینکه چه میکرد نداشت

 

چشمه ی سادگی از لطف زمین می جوشید

 

خودمانیم زمین این همه نامرد نداشت ...


در این بازار نامردی به دنبال چه می گردی؟ .....


نمی یابی نشان هرگز تو از عشق و جوانمردی ......


برو بگذر از این بازار ، از این مستی و طنازی .....


اگر چون کوه هم باشی در این دنیا تو می بازی 

هر که خوبی کرد زجرش میدهند

                                               هر که زشتی کرد اجرش میدهند

باستان کاران تبانی کرده اند

                                               عشق را هم باستانی کرده اند

هرچه انسانها طلایی تر شدند

                                               عشق ها هم مومیایی تر شدند

اندک اندک عشق بازان کم شدن



شنبه 9 دی 1391برچسب:, :: 9:50 ::  نويسنده : النا

آه ، زندگی ...

------------------------------

خنده های ما

در خلال روز های زندگی ،

در عبور  روزهای کودکی ؛

و در شروع یک بلوغ مخملی

 گم شدند ...

آه زندگی !

زود اعتراف کن !

خنده های ما کجاست ؟

دست و نزد کیست ؟

آه زندگی  ...

آی زندگی ...

زود و زود و زود

تند و تند و تند

پاسخم بده ..



شنبه 9 دی 1391برچسب:, :: 9:47 ::  نويسنده : النا

می نویسم غزلی

روی گلبرگ گلی

عطر آن می پیچد

در حوالی کسی ...

**************

السلام علیک یا حجت ابن الحسن العسکری علیه السلام

و سلام بر تو ای نوری که ، چشمهایمان را از دیدنت محروم کرده ایم و خود می دانیم چگونه ...


جملات زیبا گیله مرد



شنبه 9 دی 1391برچسب:, :: 9:43 ::  نويسنده : النا

ر میان گونه گونه مرگ ها

تلخ تر مرگی ست، مرگ برگ ها

زان که در هنگامه ی اوج و هبوط

تلخی مرگ ست با شرم سقوط

وز دگر سو٬ خوش ترین مرگ جهان٬

-زانچه بینی٬ آشکارا و نهان-

رو به بالا و ز پستی ها رها

خوش ترین مرگی ست، مرگ شعله ها ...



جملات زیبا گیله مرد



شنبه 9 دی 1391برچسب:, :: 9:32 ::  نويسنده : النا

هر لحظه بهانه تو را میگیرم

هر ثانیه با نبودنت درگیرم

حتی تو اگر به خاطرم تب نکنی

من یکطرفه برای تو میمیرم…



شنبه 9 دی 1391برچسب:, :: 9:28 ::  نويسنده : النا

 

 

  در جهان غصه کوتاهی دیوار مخور

حسرت کاخ رفیق و زر بسیار مخور

گردش چرخ نگردد به مراد دل کس

غم بی مهری آن مردم بی عار مخور

 

 

جملات زیبا گیله مرد

 



شنبه 9 دی 1391برچسب:, :: 9:26 ::  نويسنده : النا

فاصله

می شه هیچ چی رو ندید فقط نگاه کرد

روزای مقدس و خوبو فدا کرد

اما عشق فریاد یک درد عمیقه

لبا ی عشقو نمی شه بی صدا کرد

غربت صدای گریه م درد بی تو بودنه

بی صدا شکستنم صدای شعرای منه

مثل خوشبختی تو دوری از من اما همیشه

طعم گریه های تو تلخی حرفای منه

من مصیبتو با رفتنت شناختم

به جای ترانه هام مرثیه ساختم

قصه هام غمنامه ای برای تو شد

هر کلام من فقط صدای تو شد

از منم به من نزدیک تری اما همیشه

سردی دوری تو از تن من دور نمی شه

درد این فاصله ها منو به فریاد می کشه

توی خرمن سکوتم شعله های آتیشه

 


شاید بدونی

اگه از پنجرۀ چشمای من

چشم تو هر چه که دیدم ببینه

اگه دتنگی ابرای غروب

توی آسمون سینه ت بشینه

تازه مثل من می شی که همش بدی دیدم

شاید اون روز بدونی چه عذابی کشیدم

اگه کوه غصه پشتِتو شکست

تو رو انگشتای غم نشونه کرد

هر چی داشتی آسمون ازت گرفت

تو رو با دست خالی روونه کرد

اگه وقت گریه بغض تو وا نشد

گریه هم از تو چشات پر زد و رفت

اگه خوشبختی سراغتو گرفت

اما بی خبر امد و در زد و رفت

تازه مثل من می شی که همش بدی دیدم

شاید اون روز بدونی چه عذابی کشیدم

 


با بودن 

با بودن تو دنیای من رنگی تر از همیشه

قلب تموم آدماش از جنسی مثل شیشه

با بودنت رنگین کمون یه رنگ اضافه داره

زنگی که زیبایش تو رو یاد من می یاره

با بودنت تو گلخونه هیچ گلی کم ندارم

هیچ گلی اونجا نمی خوام وقتی تویی کنارم

با بودنت غصه می ره شادی جاش و می گیره

با بودنت هر چی غمه تو قلب من می میره

با بودنت شعرای من معنای تازه دارن

گلهای اطلسی برام شکلی دوباره دارن

با بودنت دلم می خواد که از سینه جدا شم

پر بکشه به سمت تو ، تو راه تو فدا شه

با بودنت دوستت دارم روی زبونم همیشه

سهم من از با تو بودن این عشق نازنینه

با بودنت یه زندگی یه عمر تازه دارم

برای دیدن تو من یه عمر در انتظارم

هر شب که به خواب من می یای

من دیگه شک ندارم

یه روزی می یاد با من باشی بمونی در کنارم

 


دل من 

دل من برات پر می زنه دلی که پر از بهونه است
واسه تو صدای قلب من هنوزم عاشقونه است
اگر بیای بهار میاد به خونمون دوباره
به یاد تو شبا میشن یه آسمون ستاره
می خونم تا بخونن همه دلهای عاشق
که تو با اون نگاهت منو کشتی «ز»
چی داری تو اون خنده هات تو اون دو چشم سبزت
که دلم اسیرت شده می خوام بمیرت برات

دل من برات پر می زنه دلی که پر از بهونه است
واسه تو صدای قلب من هنوزم عاشقونه است
اگر بیای باهار میاد به خونمون دوباره
به یاد تو شبا میشن یه آسمون ستاره
می خونم تا بخونن همه دلهای عاشق
که تو با اون نگاهت منو کشتی

 


گفتی تو 

گفتی تو روزهای آخر تو بخیر ما به سلامت

گفتی من بر نمی گردم دیدن ما به قیامت

پشت پات اشکام و ریختم تا که برگردی دوباره

دل ناغافلم اما تا ابد تو انتظاره

تو مثه ستاره بودی توی تاریکی شبهام

یهدته صدات می کردم زینبم من تو رو می خوام

عاشقونه دل باختم اما تو باور نکردی

گل عشق خاطراتو پیش روم پرپر می کردی

تنهایی گذاشتی رفتی که بگی دیدی نموندم

با دلی شکسته حتی قصه رفتن نخوندم

چشم بِراهت من تنها بارون اشکام می باره

رو کویر گونه ی من گل های حسرت می کاره

تو همیشه مهربونی واسه این دل شکسته

واسه احساس لطیفم که فقط دل به تو بسته

تو برو یادت بمونه دل عاشق دیوونه

تا ابد تو انتظارت همیشه از تو می خونه



- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

0
شعر بسیار زیبا و عاشقانه  تماشای تو دنیای من است 0
 

شعر بسیار زیبا و عاشقانه  تماشای تو دنیای من است

آمدم تا چتری بگشایم که در این سیل که می بارد باز
نکند خیس شوی، نکند خسته و دلسرد شوی…
می شکافم نوری از بلندای تماشای دو چشمان سیاهت امشب
تا شبا هنگامی نهراسی از تاریکی این روزن
سیل چشمان تو جاری تر شد، این دلم حس بدی می گیرد
لحظه ای صبر کن این من هستم آمده عشق تو از سر گیرد
دیگر از قلب پر از آشوبم نروی یک لحظه
تو تمام من شو من تمامت می شوم
نیمه ات می شوم هر چند که این نیمه دگر سوخته از دوری تو….
آن چنان خلوت من پر از توست
که تماشای تو دنیای من است
و در این خاطره هایی که فقط مال من است
تو گذ شتی ز من و خاطره های خوشمان
و چه راحت ز من و آن همه احساس گذر خواهی کرد!



پنج شنبه 7 دی 1391برچسب:, :: 12:42 ::  نويسنده : النا

س ام اس بی تربیتی و +18 سال

دوستان عزیز تو این پست کلمات رکیک استفاده شده لطفا ناراحت نشید +18

دزدا میرن خونه پیرزنه تمام پوها و طلا هاشو بر میدارن موقع رفتن پیرزنه سرشو از زیر لحاف میاره بیرون میگه نامردا پس تجاوزش چی شد؟!


 

اس ام اس بی تربیتی و +18 سال

 

انسان ها چند دسته اند: 1-نرم تنان شیار دار 2- سخت پوستان خیار دار



اس ام اس بی تربیتی و +18 سال

 

لره میره دکتر واسه زنش ایودی بذاره . دکتر میگه جنس اصل بزارم یا معمولی؟ میگه آقای دکترما که سواد نداریم فکر کن ک س خواهر مادر خودته خوبشو بزار!



اس ام اس بی تربیتی و +18 سال

 

وجدان بازدارنده گناه نیست*فقط گناه را کوفت آدم میکند* (عمه دکترشریعتی)


 

یاروزیر تابوت زنش میگه: لا اله ایوالله ، لا اله ایوالله



اس ام اس بی تربیتی و +18 سال

 

پسر مومن به آخونده میگه: باد زد دامن یه خانم رفت بالا یه چیزی دیدم اندازه یه قنوت ، چیکار کنم از یادم بره ، آخونده میگه برو استغفار کن! یه ماه بعد پسره میاد میگه: حاج آقا هنوز از یادم نرفته چیکار کنم؟ آخونده میگه برو خیر ندیده  یه ماهه ریدی به نمازم هر وقت قنوت میگیرم یاد حرفت میفتم!



اس ام اس بی تربیتی و +18 سال

 

بعضی ها فکر میکنن خیلی تیزند، نمیدونند سوزن تو همین فازا بود که نخ رفت تو کونش



اس ام اس بی تربیتی و +18 سال

 

امام جمعه لرستان نگذارید دخترانتانلباس هایتنگ بپوشند دیشب ما یکیشونو بلند کردیم هر کاری کردیم شلوارش در نیومد!



اس ام اس بی تربیتی و +18 سال

 

یه سوال از بچگی توذهنمه وقتی میگن به افتخارش دست بزنید دقیقا باید به کجای طرف دست بزنیم؟ تازه میگن دومی رو محکم تر بزنید، بعدش هم میگن شله شله



اس ام اس بی تربیتی و +18 سال

 

استاد: کدام عضو بدنه که تا 9 برابر میتونه بزرگ بشه؟ دانشجو دختر: آلت مردها! استاد: خیر مردمک چشمه در ضمن دخترم شما هم توقعت رو بیار پایین!



اس ام اس بی تربیتی و +18 سال

 

دکتر به لره قرص تقویت جنسی میده اونم کل بسته رو یه جا میخوره ، بعد یه هفته  دکتره زنگ میزنه حالشو بپرسه ، پسرش میگه: مامنم مرده ، خالم حامله شده ، کونم درد میکنه ، خرمون فرار کرده ،  الانم بابام تو کوچه داره دنبال گربه میگرده

 


اس ام اس بی تربیتی و +18 سال

 

ترکه داشته ک س میکرده آبش نمیاد خانمه بهش میگه چرا نمیاد میگه چند تا ک س کردم پولشو ندادم فکر کنم آبمو قطع کردن


اس ام اس بی تربیتی و +18 سال

 

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥



چهار شنبه 6 دی 1391برچسب:, :: 15:1 ::  نويسنده : النا

christmas

 

یه شب ساکت و آروم، یه ستاره بالای سرت، یه هدیه ی پربرکت از امید و عشق. یه کریسمس پر برکت برای تو …

.
.
.

دو تا چیز که توی چرخش زمین نه تموم میشه و نه تغییر میکنه، یکیش شکوه تولد عیسی مسیحه و یکیش عشق دوست به دوسته!

.
.
.

به یه کریسمس سفید فکر میکنم، با هر کارتی که برای کریسمس آماده میکنم، آرزو میکنم که همه ی

روزهات شاد و آفتابی (روشن) باشن، و امیدوارم که همه ی کریسمس هات سفید باشن. کریسمس مبارک

.
.
.

لذت در قلب کسانی که به معجزه ی کریسمس اعتقاد دارند بازتاب میکند. برای تو صلح ، لذت و عشق را در تمام فصلها آرزو میکنم. تغییر فصل رو بهت تبریک میگم

.
.
.

چون به سخن نوبت عیسی رسید / عیب رها کرد و به معنی رسید

عیب کسان را منگر و احسان خویش / دیده فرو بر به گریبان خویش . . .

.
.
.

میلاد پیام آور توحید
صلح و مهربانی
سمبل صبر و شکیبایی
پیامبر اولوالعزم
حضرت عیسی مسیح (علیه السلام)
بر تمامی موحدین جهان تهنیت باد . . .

.
.
.

این عید پاک رو به پاکترین دل دنیا تبریک میگم

امیدوارم بتونم قدر این پاکی رو بدونم

و سال دیگه هم بهت تبریک بگم

و پاکی رو باهم جشن بگیریم

کریسمس مبارک

.
.
.

امیدوارم بابانوئل به جای کادوی زیبا

تقدیر زیبا برای تو هدیه بیاره

تقدیر خوب رو نمیتونی الان حس کنی

اما در آینده میفهمی بهترین آرزو رو برات داشتم

کریسمس مبارک

.
.
.

یک عمر خوشبختی

یک  عشق الهی

یک دنیا آروزی خوب

یک کریسمس شاد

برای تو دوست خوبم ، لطفا امضا کن !

تا برای همشون ، هر روز آمین بگم !

کریسمس مبارک

.
.
.

شب است و لحظه ی حرمان مریم /  وطفلی خفته در دامان مریم

وجود نازنینش بکر و بی عیب /  خدا می داند و وجدانِ مریم

مسیح خالق و پیغمبر صلح /  گلی خوشبوی از بُستانِ مریم

همان طفلی که از روح خداوند /  نهالش تنجه زد در جانِ مریم

نه دستی بهر تیمار وجودش /  نه دارویی که بُد درمانِ مریم

دلش در معرض اوهام وحشی /  ولی چون کوه بُد پیمانِ مریم

ندای لا تَخَف لا تَحَزنوهآ /  زسوی خالقِ سبحانِ مریم

شفا بخش دل پردرد او شد /  بشد لطف خدا از آنِ مریم

بُوَداو روح «جاوید» خداوند /  نبشته این چنین فرمانِ مریم

.
.
.

هر کسی منتظر یه هدیه از بابانوئله، اما بهترین هدیه برای من کنار تو بودنه…منتظرتم

.
.
.

شب کریسمس رو بهت تبریک میگم و آرزومندم بابا نوئل برات بهترین هدیه ها رو هدیه بیاره!

.
.
.

میلاد حضرت عیسی مسیح، پیشوای بزرگ مسیحیان، بر پیروانش مبارک باد.

.
.
.

چه خوبه که توی کریسمس حتی با همین پیامک همدیگرو تو شادیهامون شریک کنیم، کریسمس مبارک.

.
.
.

سال نو میلادی و میلاد حضرت مسیح بر شما فرخنده باد.
.
.
.

Can I have your picture, so Santa Claus knows exactly what to give me. Happy Christmas.
میشه عکستو بدی بهم؟ که بابانوئل دقیقا بدونه برای کریسمس چی باید بهم هدیه بده. کریسمس مبارک
.
.
.

and heart to heart,
from one place to another.
The warmth and joy of Christmas,
brings us closer to each other.
Happy Merry Christmas From Home to home,

از خانه به خانه،
و قلب به قلب،
از یک مکان به مکان دیگر.
گرمی و لذت
کریسمس، برای ما نزدیک به یکدیگر بودن را به ارمغان میاورد
کریسمس مبارک
.
.
.

Bells are ringing
the wishes of christmas day
the flying snowflakes
send my most sincere blessings
to you merry christmas.

زنگ ناقوسها
آرزوهای روز کریسمس
پرواز برف
ارسال صمیمانه ترین تبریکهای من به شما
کریسمس مبارک.
.
.
.

Hmm…..
Where are you?
where?
oh..! There u r…
just want to say
Merry Christmas

همم
تو کجایی؟
کجا؟
اوه اینجایی؟
فقط می خوام بگم
کریسمس مبارک
.
.
.

Faith makes all things possible,
Hope makes all things work,
Love makes all things beautiful,
May you have all the three for this Christmas.
MERRY CHRISTMAS!

ایمان باعث میشه همه چیز ممکن است،
امید باعث میشه همه چیز کارکنه،
عشق باعث میشه همه چیز زیباتر باشه،
امیدوارم هر سه رو داشته باشی برای کریسمس.
کریسمس مبارک!
.
.
.

Christmas gift suggestions:
To your enemy, forgiveness.
To an opponent, tolerance.
To a friend, your heart.
To yourself, respect.
Merry Christmas

پیشنهاد هدیه کریسمس :
برای دشمن خود: بخشش
برای رقیب: تحمل
برای دوستانت: قلبت
برای خودت: احترام
کریسمس مبارک
.
.
.

I am dreaming of white Christmas , with every christmas card i write, May your days be merry and bright, and May all your christmases be white.Happy Christmas

به یه کریسمس سفید فکر میکنم، با هر کارتی که برای کریسمس آماده میکنم، آرزو میکنم که همه ی روزهات شاد و آفتابی (روشن) باشن، و امیدوارم که همه ی کریسمس هات سفید باشن. کریسمس مبارک
.
.
.

Lets welcome the year which is fresh and new,Lets cherish each moment it beholds, Lets celebrate this blissful New year. Merry X-mas

بیا به سالی که جدید و تازست خوشامد بگیم، بیا تک تک لحظه هاشو گرامی بداریم، بیا این سال نوی پربرکت رو جشن بگیریم. کریسمس مبارک
.
.
.

Christmas is not a time nor a season, but a state of mind. To cherish peace and goodwill, to be plenteous in mercy, is to have the real spirit of Christmas

کریسمس نه یه زمانه و نه یه فصل، بلکه یک یادبوده،در واقع گرامی داشتن صلح و حسن نیت، رحیم و بخشنده بودن، باعث میشه روح واقعی کریسمس رو لمس کنیم
.
.
.

There is no ideal Christmas; only the one Christmas you decide to make as a reflection of your values, desires, affections, traditions

هیچ کریسمسی ایده آل نخواهد بود مگر اینکه تو تصمیم بگیری اون رو به بازتابی از ارزش ها، خواسته ها، علاقه ها و قوانین خودت تبدیل کنی.
.
.
.

!Joy resounds in the hearts of those who believe in the miracle of Christmas
Wishing you all the peace, joy, and love of the season! Season’s Greetings!

لذت در قلب کسانی که به معجزه ی کریسمس اعتقاد دارند بازتاب میکند.
برای تو تمام صلح ، لذت و عشق این فصل رو آرزو میکنم . تغییر فصل رو بهت تبریک میگم
.
.
.

A silent night, a star above, a blessed gift of hope and love. A blessed Christmas to you

یه شب ساکت و آروم، یه ستاره بالای سرت، یه هدیه ی پر برکت از امید و عشق. یه کریسمس پر برکت برای تو
.
.
.

Christmas may be many things
or it may be a few.
For you, the joy
is each new toy;
for me;
it’s watching U.

کریسمس میتونه خیلی چیزا باشه
یا میتونه چیز خاصی هم نباشه!
برای تو هر اسباب بازی جدیدی میتونه لذت آور باشه
و برای من کریسمس یعنی دیدن تو!
.
.
.

Two things upon this changing earth can neither change nor end; the splendor of Christ’s humble birth, the love of friend for friend.

دو تا چیز که توی چرخش زمین نه تموم میشه و نه تغییر میکنه، یکیش شکوه تولد عیسی مسیحه و یکیش عشق دوست به دوسته!
.
.
.

if one night you wake up and a big fat male is trying to put you in a sack please don’t be afraid because i told santa all i want for christmas is you

اگه یه شب بیدار شدی و دیدی یه مرد چاق و گنده داره تو رو توی کیسش میزاره لطفا نگران نشو. چون من به بابا نوئل گفتم تو رو برای کریسمس میخوام!



یک شنبه 3 دی 1391برچسب:, :: 23:8 ::  نويسنده : النا

رغ دلم شور و نوا می کند
ذکر علی بن رضا می کند
می پرد و می رود از سینه ام
آه که عشق تو چها می کند

ضمن عرض تسلیت پیشاپیش به مناسبت شهادت حضرت علی ابن موسی الرضا علیه السلام . مجموعه ای از اس ام اس را به همین مناسبت تهیه کرده ایم .


www.takmobile.org

مشخصات امام رضا ع :
نام : علی
لقب : رضا، صابر، زکی، ولی، فاضل، وفی، صدیق، رضی، سراج الله، نورالهدی، قرة عین المؤمنین، مکیدة الملحدین، کفوالملک، کافی الخلق، رب السریر، و رئاب التدبیر
کنیه : ابوالحسن
نام پدر : موسی
نام مادر : نجمه تکتم
تاریخ ولادت : ۱۱ ذی القعده سال ۱۴۸ هجری
محل ولادت : مدینه منوره
مدت امامت : ۲۰ سال
مدت عمر : ۵۵ سال
تاریخ شهادت : آخر ماه صفر سال ۲۰۳ هجری
علت شهادت : انگور زهر آلود
نام قاتل : مأمون ملعون
محل دفن : خراسان
تعداد فرزندان : ۱ پسر و۱ دختر

توجه شما را به چند اس ام اس جهت تسلیت شهادت ان حضرت جلب مینماییم…

——————————————————————–

مرغ دلم شور و نوا می کند
ذکر علی بن رضا می کند
می پرد و می رود از سینه ام
آه که عشق تو چها می کند

……………………………………………………………………………………

امام رضا(علیه السلام):
هرکس در مجلسی نشیند که امر ما در آن زنده می شود، در روزی که قلب ها می میرند، قلبش نخواهد مرد.

……………………………………………………………………………………..

امام رضا(علیه السلام):
کسی که مصائب ما را به یاد آورد، پس بگرید و بگریاند، در روزی که چشم ها گریانند(روز حساب)، گریان نخواهد شد.

………………………………………………………………………………………

ای شیعه بزن ناله و فریاد امشب
از غربت آن غریب کن یاد امشب
مسموم شد از زهر، جواد بن رضا
در حجره ی در بسته ی بغداد امشب

………………………………………………………………

امام جواد (ع) :
تا هنگامی که سپاسگذاری بندگان ادامه دارد افزایش نعمت های خداوند قطع نمیشود.
شهادت مظهر جود و سخا و علم و معرفت، تسلیت و تعزیت.

………………………………………………………………

ابن الرضا به حجره غریبانه جان سپرد / او شمع جمع بود و چو پروانه جان سپرد

مسموم شد ز زهر جگر سوز اُمّ فضل / از روی شوق در ره جانانه جان سپرد

………………………………………………………………

نفرین بر آن محرم نامحرم
که زهر جفا را نه در جام تو که در کام ما ریخت
آه! ای خورشید عشق
ای مولای جوان من
چه زود غروب کردی!

………………………………………………………………

گشته عالم، غرق ماتم
در عزای جواد الائمه
کرده زهرا ناله برپا
در عزای جواد الائمه
شد ز بیداد، شهر بغداد
کربلای جواد الائمه
شهادت مظلومانه جوانترین شمع هدایت و نهمین بحر کرامت، تسلیت و تعزیت.

………………………………………………………………

امام محمد تقی (ع):
بدان که از دید خداوند پنهان نیستی
پس بنگر که چگونه هستی!

یا جواد الائمه
چون بخود نگریستم جز بی حیائی و بی شرمی در برابر ارباب خودم ندیدم
امشب دعایم کن تا دیگر باگناهانم دل فرزندت مهدی را نشکنم.

………………………………………………………………

در میان حجره یا رب کیست غوغا میکند
شکوه زیر لب ز بی رحمی دنیا میکند
همسرش از فرط شادی و شعف کف میزند
زین عمل خود را به عالم خوار و رسوا میکند
………………………………………………………………………………….

ای شیعه بزن ناله و فریاد امشب
از غربت آن غریب کن یاد امشب
در شب شهادت امام رضا التماس دعا دارم
………………………………………………………………………………….

کـمـک کـن مـثـل مشهد، شهر رؤیا
دلـم پـر ازدحـام از نـور بـاشــد
پـر از پـرواز کـفـتـرهـاى کوچک
سـرم سـبـز و دلـم پـر شور باشد
شهادت امام رضا (ع)تسلیت باد

…………………………………………………………………………………..

دختر بدر الدجی امشب سه جا دارد عزا
گاه می گوید پدر گاهی حسن گاهی رضا

………………………………………………………………………………….

بنویسید به روی قبرو به روی کفنم
عاقلا دیوونه امام رضا منم منم

……………………………………………………………………………………

من کیستم گدای تو یا ثامن الحجج
شرمنده عطای تو یا ثامن الحجج

بالله نمی روم بر بیگانگان به عجز
تا هستم آشنای تو یا ثامن الحجج

………………………………………………………………………………………

یارضا
بر یازده امام چو دلم تنگ می شود
می آیم و طواف مزار تو می کنم

……………………………………………………………………………………….

با نام رضا به سینه ها گل بزنید
با اشک به بارگاه او پل بزنید
فرمود که هر زمان گرفتار شدید
بر دامن ما دست توسل بزنید

…………………………………………………………………………………………

دلم کبوترصحن ورضاست سودایم
دلم خوشست که ازمن رضاست مولایم

…………………………………………………………………………………………………….

حسن شاه دین شرف بخشید ملک طوس را
شمع، آرى میکند روشن دل فانوس را

دیده را گفتم که این روشندلى از چیست؟ گفت:
طوطیاى خویش کردم خاک شاه طوس را

از براى خاکروبى درش روح الامین
در کف خود هر سحر گیرد پر طاووس را

اى که در اسماء اعظم عمر خود کردى تلف
در خراسان آى وبنگر مظهر قدوس را

…………………………………………………………………………………………………….

بر در دوست به امید پناه آمده‎ایم
همره خیل غم و حسرت و آه آمده‎ایم
چون ندیدیم پناهى به همه مُلک جهان
لاجرم سوى رضا بهر پناه آمده ‎ایم

……………………………………………………………………………………………………

امروز که سر بر حرمت می آیم
انگار تمام عشق کامل شده است
ای ضامن آهو ! به غریبی سوگند
دل کندن از این ضریح مشکل شده است

…………………………………………………………………………………

یک تکه از بهشت در آغوش مشهد است
حتی اگر به آخر خط هم رسیده ای
آنجا برای عشق شروعی مجدد است

………………………………………………………………………………….

هرکجاسلطان بود دورش سپاه و لشکر است،
پس چرا سلطان خوبان بی سپاه و لشکر است
با خبر باشید چشم انتظاران ظهور،
بهترین سلطان عالم از همه تنها تر است

………………………………………………………………………………….
زائری بارانی ام آقا بدادم میرسی؟
بی پناهم، خسته ام،تنهابدادم میرسی ؟
گر چه آهونیستم اماپراز دلتنگی ام
ضامن چشمان آهوهابه دادم میرسی ؟
شهادت امام هشتم بر شما دوست عزیز تسلیت باد
………………………………………………………………………………………………

یا امام رضا!حنجره نورانى ات، جرعه نوش سم ستم سیه دلان مى شود و طنین هق هق زائرانت تا قیامت، گلوى سوخته ات را یاد مى کند.
……………………………………………………………………………………………..

یا امام رضا! امروز، تنها نه خیابان هاى خراسان که تمام رگ هاى عاشقانت، به گلدسته و رواقت ختم مى شود.

……………………………………………………………………………………………..

یا امام رضا! همراه با کبوتران حرمت، محزون و گریان دل را به دور بارگاه تو پر مى دهیم تا با زمزمه ملائک همراه شویم.

………………………………………………………………………………………………

اى غریب ترین غریب ها؛ قلب تو رأفتى به توان بى نهایت است؛ پس طفل هاى بى پناه حاجت ما را دریاب و شفاعتمان را بپذیر.

………………………………………………………………………………………………

کعبه ‎ی اهل ولاست صحن و سرای رضا
شهر خراسان بُوَد کرب و بلای رضا
در صف محشر خدا مشتری اشک اوست
هر که در اینجا کند گریه برای رضا
از در باب الجواد می شنوم دم به دم
یا ابتای پسر، وا ولدای رضا

………………………………………………………………………………………………….
نام رضا به سینه ها گل بزنید
با اشک به بارگاه او پل بزنید
فرمود که هر زمان گرفتار شدید
بر دامن ما دست توسل بزنید

………………………………………………………………………………………………….
دلش دریای خون، چشمش به در بود
امیدش دیدن روی پسر بود
پدر می‎ گشت قلبش پاره پاره
پسر می‎ کرد بر حالش نظاره
پدر چون شمع سوزان آب می شد
پسر هم مثل او بی‎تاب می شد
پسر از پرده ‎ی دل ناله سر داد
پدر هم جان در آغوش پسر داد

…………………………………………………………………………………………………………
اى ضامن هر چه نیاز و اى امام رئوف! ما خود را به پنجره نگاه تو آویخته ایم و چشم هاى آغشته به رازمان را به ضریح تو دوخته ایم. ما را از سقاخانه لطفت سیراب کن.



رحلت پیامبر اکرم(ص) و امام حسن مجتبی(ع) و آفتاب هشتم امامت حضرت علی ابن موسی الرضا(ع) تسلیت باد

 

 

 

ای شیعه بزن ناله و فریاد امشب

از غربت آن غریب کن یاد امشب

مسموم شد از زهر، جواد بن رضا

در حجره ی در بسته ی بغداد امشب

 

 

 

امام جواد (ع) :

تا هنگامی که سپاسگذاری بندگان ادامه دارد افزایش نعمت های خداوند قطع نمیشود

شهادت مظهر جود و سخا و علم و معرفت، تسلیت و تعزیت

 

 

ابن الرضا به حجره غریبانه جان سپرد / او شمع جمع بود و چو پروانه جان سپرد

 

 

 

مسموم شد ز زهر جگر سوز  اُمّ فضل / از روی شوق در ره جانانه جان سپرد

 

 

 

نفرین بر آن محرم نامحرم

که زهر جفا را نه در جام تو که در کام ما ریخت

آه! ای خورشید عشق

ای مولای جوان من

چه زود غروب کردی

 

 

 

گشته عالم، غرق ماتم

در عزای جواد الائمه

کرده زهرا ناله برپا

در عزای جواد الائمه

شد ز بیداد، شهر بغداد

کربلای جواد الائمه

شهادت مظلومانه جوانترین شمع هدایت و نهمین بحر کرامت، تسلیت و تعزیت.

 

 

 

امام محمد تقی (ع):

بدان که از دید خداوند پنهان نیستی

پس بنگر که چگونه هستی

یا جواد الائمه

 

 

 

چون بخود نگریستم جز بی حیائی و بی شرمی در برابر ارباب خودم ندیدم

امشب دعایم کن تا دیگر باگناهانم دل فرزندت مهدی را نشکنم

 

 

 

در میان حجره یا رب کیست غوغا میکند

شکوه زیر لب ز بی رحمی دنیا میکند

همسرش از فرط شادی و شعف کف میزند

زین عمل خود را به عالم خوار و رسوا میکند

 

 

 

شهادت غریبانه ی امام مسموم، جواد مظلوم (ع) بر شما تسلیت باد



یک شنبه 3 دی 1391برچسب:, :: 22:32 ::  نويسنده : النا

اس ام اس اربعین سری 2

 

بسوز ای دل که امروز اربعین است / عزای پور ختم المرسلین است

قیام کربلایش تا قیامت /سراسر درس، بهر مسلمین است

اربعن حسینی تسلیت باد

 

/////////////////////////////////////////////////////

 

به یاد کربلا دل‏ها غمین است

دلا خون گریه کن چون اربعین است . . .

 

/////////////////////////////////////////////////////

 

بــاز دگر بـاره رســیــد اربـعـیــن / جوش زند خـون حـسـیـن از زمیــن

شـد چـهـلـم روز عــزای حـسـیــن / جــان جــهــان بـــاد فدای حـسین . . .

 

/////////////////////////////////////////////////////

 

امام صادق-ع: آسمان چهل روز در عزای حسین-ع گریست . . .

اربعین حسینی برشما و خانواده ی محترمتان تسلیت

/////////////////////////////////////////////////////

نازم آن آموزگاری را که در یک نصف روز / دانش‌آموزان عالم را همه دانا کند

ابتدا قانون آزادی نویسد بر زمین / بعد از آن با خون هفتاد و دو تن امضا کند . . .

 

/////////////////////////////////////////////////////

 

کاش بودیم آن زمان کاری کنیم / از تو و طفلان تو یاری کنیم

کاش ما هم کربلایی می شدیم / در رکاب تو فدایی می شدیم

 

/////////////////////////////////////////////////////

 

محرم ماه غم نیست ماه عشق است محرم مَحرم درد حسین است . . .

 

/////////////////////////////////////////////////////

 

اردوی محرم به دلم خیمه به پا کرد / دل را حرم و بارگه خون خدا کرد

حسین میا به کوفه ، کوفه وفا ندارد ...


/////////////////////////////////////////////////////

 

ای به دل بسته ، قدری آهسته / کن مدارا با ، زینب خسته ...

یا حسین مظلوم ...

 

/////////////////////////////////////////////////////

یه جائیه تو دنیا همه براش می میرن / تموم حاجتا رو همه از می گیرن

بین دو نهر آبه ، یه سرزمین خشکه / شمیم باغ و لاله اش خوشبو ز عط مُشکه

شبای جمعه زهرا زائر این زمینه / سینه زن حسینه ، یل ام البنینه ...

 

/////////////////////////////////////////////////////

 

آبروی حسین به کهکشان می ارزد / یک موی حسین بر دو جهان می ارزد

گفتم که بگو بهشت را قیمت چیست / گفتا که حسین بیش از آن می ارزد



جمعه 1 دی 1391برچسب:اس ام اس های جدید امروز , :: 16:13 ::  نويسنده : النا

اس ام اس های جدید امروز

 


مشترك محترم !!

با سلام

لطفا گوشی خود را خاموش كنید

چون می خوایم مخابرات را بشوریم...

 ------------ --------- --------- --------- --------- --------- --

تست معرفت شناسی
۱. اگه دوسم داری یه جک بفرست
۲. اگه عاشقمی بهم زنگ بزن
۳. اگه برات مهمم یه تک زنگ بزن
۴. اگه دوست داری همدیگه رو ببینیم یه اس ام اس خالی بفرست
۵. اگه از من خوشت نمی یاد هیچ کاری نکن

 ------------ --------- --------- --------- --------- -------

ارسال اس ام اس تكراری حرام میباشد و كفاره آن آموزش منطق به ۶۰ ترک . آموزش غیرت به ۶۰ رشتی و ۶۰ بار شركت در نمازجمعه قزوین
 
چند تا جمله ناب :
۱- مرام فقط مرام گاو چون نگفت من گفت ما
۲- صفا فقط صفای مورچه كه هر وقت گریه كرد هیچكس اشكش ندید
۳- رفیق فقط كلاغ نه بخاطر سیاهیش به خاطر یه رنگیش
۴- معرفت فقط معرفت كرم نه به خاطر كرم بودنش به خاطر خاكی بودنش

 ------------ --------- --------- --------- ---------

بزرگترین آرزوم اینه کوچکترین آرزوت باشم

 ------------ --------- --------- --------- --------- -

هیچ كس نمی تواند به عقب برگردد و از نو شروع كند، اما همه می توانند از همین حالا شروع كنند و پایان تازه ای بسازند

 اس ام اس های سرکاری

اگـــر کسی ناخواسته محــــبت شمارو به دلش دعـــوت کنه , شما چه کار می کنید ؟

.

.

.

.

دعـــــــوت

فیلمی متفاوت از ابـراهیم حاتمی کیــا

 ------------ --------- --------- --------- --------- -----

 توی زندگی انتخاب دو چیز خیلی سخته:

1- همسر

2- هندوانه

 جوک و اس ام اس

اطلاعیه مهم هئیت دولت:

به تعدادی کارگر ساده جهت انجام امور اجرایی کشور نیازمندیم.

 ------------ --------- --------- --------- --------- --------- -

آب مایه حیات است. لطفا در مصرف برق صرفه جویی کنید

اداره گاز .....


------------ --------- --------- --------- -----


جوک جدید

به غضنفر میگن اصول دین رو نام ببر میگه: توحید، نبوت، امامت، ونک، رسالت

------------ --------- --------- --------- --------- --
پیغام گیرتلفن باباطاهر:
تلیفون کرده ای جانم فدایت
الهی مو به قربون صدایت
چو از صحرا بیایم نازنینم
فرستم پاسخی از دل برایت

 ------------ --------- --------- --------- --------- ---

 احمد: مامان! اجازه می دهی بروم با اکبر بازی کنم؟

مادر: نه پسرم، اکبر بچه خوبی نیست. آدم باید همیشه با دوست بهتر از خودش بازی کند.

احمد: پس اجازه بدهید اکبر بیاید با من بازی کند

------------ --------- --------- --------- --------- -------


غضنفر میره دستشویی. رفیقش بهش می گه به جای من هم برین!!!!

 ------------ --------- --------- --------- --------- ------

غضنفره میره در خونه دوستش و هر چی در میزنه کسی درو باز نمیکنه با خودش میگه فکر کنم در خرابه بهتره زنگ بزنم

 


------------ --------- --------- --------- --------- --------- -


تو توی دماغ من چی کار می کنی؟
...
...
...
جنبه شوخی داشته باش!
...
...
...
خواستم بگم: تو نفس منی!

 

...
...
...
...
...
...
شرمنده، یادم رفت چی می خواستم بگم!
دوباره برو بالا، برگرد پایین شاید یادم اومد...


------------ --------- --------- --------- --------- --

شكسپیر میگه: یا به اندازه ی آرزو هاتون تلاش كنید یا به اندازه ی آرزوتون تلاش كنید . . .

ترجمه ی غضنفری : اگه نمی تونی گه بخوری ، گه می خوری گه بخوری !

 ------------ --------- --------- --------- --------- --------- --

 به غضنفر میگن مبارک باشه ازدواج کردی. میگه دائمی نیست اعتباری !!

 ------------ --------- --------- --------- --------- --------- -----

ازعجایب لهجه مشهدی:مبرم=میبرم.مبرم=من برم.مبرم=برنده میشم.مبرم=میبرم.مبرم=من بور هستم!
بیا پایین می خوام یه چیزی بهت بگم
...
...
...
...
می بینی این پایین چقدر قشنگ تر از درخت نارگیله؟!

 ------------ --------- --------- --------- --------- -----

3 مشخصه موبایل ندیده ها:
وقتی موبایلشون زنگ می خوره خنده شون می گیره

وقتی بهشون زنگ می زنن دیر جواب می دن

وقتی اس ام اس سرکاری براشون میاد تا آخر میخونن

جوک و اس ام اس

یک دفعه به یه آبادانی می گن با مخابرات جمله بساز آبادانی گفت مخا برات برقصم

------------ --------- --------- --------- --------- ------

ست كنكور هنر:
اولین هنری كه پس از دیدن چهره آرایش كرده دختران امروزی به ذهن شما متبادر میشود چیست؟
الف: مینیاتور.
ب: صافكاری، بتونه كاری و نقاشی اتومبیل!!!!
ج: دوپینگ!!!!
د: من به ناموس مردم نگاه نمیكنم

------------ --------- --------- --------- --------- ---------
 

به یکی می گن می دونی فامیلی خدا چیه؟ می گه: فکر کنم وکیلی باشه

------------ --------- --------- --------- --------- --------
سربازی راهی است برای آدم شدن پسرها .......ولی هیچ راهی برای آدم شدن دختر ها وجود ندارد!!!

 ------------ --------- --------- --------- --------- --------- ----

آلبرت انیشتن،زکریای رازی،ایساک نیوتون،لویی پاستور
بیل گیتس،مــن ودیگراندیشمندان بزرگ جهان،
اوقات خوشی را برای شما ارزو مندیم.

 ------------ --------- --------- --------- --------- --------- --

یه یارویی به یه سیاه پوسته میگه آقا شما سیاه پوستین؟
میگه آره.از کجا فهمیدی؟
میگه از رو لهجت!!!!
یه بار 3 تا میمون بالا درخت نشسته بودند
اولیش داشت کتاب می خوند
دومی داشت روزنامه می خوند
سومی هم داشت این اس -ام-اس رو میخوند

 ------------ --------- --------- --------- --------- --------- ------

یك شخصی نصف شب توی خیابون رانندگی می كرد كه یك دفعه ترمز نمیگیره از اون طرف یك كامیون می اومد.... به بغل دستی اش كه خواب بود گفت : اصغــــــــــــــر بلند شو این تصادف رو ببین

------------ --------- --------- --------- --------- --------

پسره از بالا درخت می افته پایین . بلند می شه می گه خوب شد نمردم وگرنه بابام می کشتم
------------ --------- --------- --------- --------- ---------

بنابر قانون ششم نیوتن اگر با یك لر دعوا كردی و دیدی لر فرار كرد، تو هم فرار كن چون رفته سنگ بیاره

 ------------ --------- --------- --------- --------- --------- ---

یکی رو می برن اعدام کنن بهش می گن تورو اعدام می کنیم تا درس عبرتی باشه واسه بقیه می گه:نمی شه بقیه رو اعدام کنید تا درس عبرتی باشه واسه من


------------ --------- --------- --------- --------- --------- ----
به یکی می گن اینهمه تریاک می کشی معتاد نشی! می گه: نه بابا من 4ساله هرروز دارم می کشم ولی هنوزم که هنوزه معتاد نشدم
------------ --------- --------- --------- --------- --------- ----

زن : مرد چرا کولر نمی خری ؟ غضنفر: به درد نمی خوره اونایی هم که دارن گذاشتن رو پشت بوم


 ------------ --------- --------- --------- --------- --------- -----

مرد تجربه را کشف کرد و پول را اختراع کرد زن پول را کشف کرد و خرید را اختراع کرد

------------ --------- --------- --------- --------- --------- ------
 

آدم قورباغه دهن گشاد رو ببوسه ، ولی اس ام اس تکراری نخونه !

 ------------ --------- --------- --------- --------- --------- ------
-
عشق مانند جنگ است......آسان شروع می شود.......سخت پایان می یابد.........و فراموش کردنش محال است.

 ------------ --------- --------- --------- --------- --------- ----

تازه فهمیدم که قلب هیچ کس تو دنیا برای من نمی تپد
حتی قلب خودم.
چون اون هم برای تو می تپه

 ------------ --------- --------- --------- --------- --------- ------

میگن لبخندربطی به مرگ نداره ولی تو بخندتا من برات بمیرم



 
 
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب